چه می کنیم؟ کجاییم؟ به کجا می رویم


چه می کنیم؟ کجاییم؟ به کجا می رویم


موبد کامران جمشیدی

همه می دانیم که از آغاز واپسین کوچ گروهی ما زرتشتیان از مام میهن کمابیش ۳ـ۴ دهه می گذرد. هر چند ما (شوربختانه) با این پدیده بیگانه نبوده ایم زیرا که از کمابیش هزار سال پیش این روند آغاز شده است لیک این بار دگرگونه است. پیش از این بیشتر کوچ ها و جابجایی ها به سرزمین هند (و گاهی وارون آن) بوده است ولی این بار در دیگر سرزمین های گیتی پراکنده شده ایم. هر جابجایی و دگرگونی بزرگی که در یک هازمان روی دهد با خود پیامدهای بزرگی نیز به همراه دارد، بویژه که سخن از یک گروه مردمی کوچک است. گروهی که پیش از این نیز جدایی ها را آزموده و این بار این جدایی های نوین آن را هر چه بیشتر از هم گسیخته است. سخن از پیامدهای این گسیختگی هاست. سخن از برجای بودن و ماندگاری است. لیک، همه ی داستان تلخ نیست! بلکه هر چالشی در خود توانمندی ها و امکانات گوناگونی را نیز دارد که بسته به شناخت، دریافت و بهره بری درست و خردمندانه از آنها دارد.

چه می کنیم؟ کجاییم؟ به کجا می رویم؟
پرسش هایی که همه ی ما با آنها روبروییم. اما پاسخ ها چه هستند و ما چگونه می توانیم از شرایط نوین به بهترین شکلی به سود هازمان و دین و فرهنگ خود بهره ببریم؟ آیا بیشتر و بالاتر از آنها چه داریم که می توانیم به دیگر مردمان و هازمان جهانی پیش کش کنیم؟ چگونه می توانیم چنین کنیم؟ آیا بر جای می مانیم تا چنین کنیم و یا خود را به دست خود و دیگران از میدان روزگار به بیرون پرتاب می کنیم؟
اندیشمندان، دلسوزان، کنشگران، بیندیشید و فشرده ی اندیشه هایتان را با همگان در میان بگذارید. برخی بوده و هستند که چنین کرده و می کنند و امیدواریم که بیشتر نیز چنین کنند. یادمان باشد که پیداکردن و گفتن از مشکلات تنها بازگو کردن پرسش است لیک پاسخ ها چیستند؟
و سپس می ماند که چگونه امکانات رسیدن به بهترین پاسخ ها و راه ها را می توان فراهم آورد که آن را به پس از نتیجه گیری از همه ی اندیشه ها و گفته ها وامی گذاریم.
پاسخ ها و اندیشه هایتان را برای چهره نما روان کنید. بنا بر آنچه شدنی است و در دسترس چهره نما است آنها را به چاپ خواهیم رساند تا در دید همگان جای گیرند وگرنه دیگر رسانه ها نیز هستند و می توانند یاری کنند.    

چالش پایایی
فرناز درخشان

نوشتاری که در پی می آید پیرامون پایایی جامعه جهانی زرتشتیان است. جامعه زرتشتیان پاسدار بخش مهمی از فرهنگ ایرانی و دارنده و نگهدارنده عناصر ارزشمندی از آن هستند. همچنین به عنوان یک فرهنگ و جهان بینی باستانی، بخشی از میراث و ثروت معنوی و فرهنگی بشر و از ارزشمندترین گوهرهای آن هستند. پایایی و پایستاری این کیش بیگمان آرزوی هر ایرانی و هر انسان فرهنگ دوستی است.

مستقیم به سر اصل مطلب می رویم که همانا کاهش نگران کننده شمار زرتشتیان جهان است، این انسانهای زیبااندیش و زیباخو که تصور ناپدید شدن جامعه آنان از جهان در طول دهه ها و سده های آینده بسیار اندوهبار و غمناک است. هرگز نمی توان نبودن این جامعه و انسانهای درستکارش که رنج سده ها و هزاره ها را بر دوش کشیده و با شرافت و پاکی و درستکاری زندگانی خود و فرزندان خود را به پیش برده اند را تجسم نمود. حتی نام آنها از سنگین ترین و درخشانترین بخشهای نوستالژی در خاطرات و بیاد داشته های ایرانیان است که بار احساسش در ژرفنای دل هر ایرانی است.

کمترین خطری که این کاهش شمار برای خود زرتشتیان دارد کاهش توان آنان و پایمال شدن حقوقشان است و چه چیزی میتواند منجر به کاهش شمار و ناپدید شدن یک گروه و بگونه ویژه، یک کیش گردد؟ دو سبب بزرگ برای چنین روندی را می توان برشمرد: نخست کاهش زادآوری اعضای این کیش نسبت به شمار درگذشتگان آن است و دوم اینکه شمار کسانی که از این کیش بیرون می شوند فزونتر از کسانی گردد که بدان وارد می شوند. کوشش می کنیم به هر دوی این پرسش ها و پاسخ های آنها و نیز پیآمدهای هردو بپردازیم و در پایان به پرسش بزرگ پاسخ دهیم که چه می بایستی نمود و یا اینکه چه ها می بایستی نمود؟ در این راه همچنین کوشش می شود تا جایی که می شود راه کارهای شدنی و عملی ارائه گردد.

نخست کاهش زادآوری جمعیت زرتشتیان را بررسی می کنیم و اینکه چرا چنین چیزی روی می دهد؟ هر جمعیت و جامعه ای در همه ابعاد خود اعم از اقتصادی، فرهنگی، موقعیت و دیگر عوامل به سه طبقه مشخص تقسیم بندی می شود: طبقه پائین، طبقه میانی و طبقه بالا. البته سنجه و مقیاس تقسیم بندی تنها بر پایه توان مالی و دارایی نیست ولی به گفته نویسنده نامدار انگلیسی جورج اورول ساده ترین و سریع ترین راه است. از بابت زادآوری می دانیم که در طبقات اجتماعی بالاتر که شمار آنان نیز در جامعه نسبت به طبقات دیگر هم کمتر است، میزان زادآوری پائین است. در طبقه بالای اجتماع افراد یا ازدواج نمی کنند یا بسیار دیر ازدواج می کنند و بسیاری شاید فرزنددار نشوند و اگر هم بشوند باز هم دیر بچه دار می شوند و در کمترین شمار ممکن هرچند این گفته کلی است ولی بر اکثریت افراد این طبقه دلالت دارد. طبقه متوسط نیز که شمار آنها در جامعه از طبقه بالاتر بیشتر است با شدت کمتری تقریبا پیرو همان کردارهای طبقه بالاتر در زمینه ازدواج و فرزندآوری هستند بنابراین آنها نیز شاید شمار فرزندان چندان زیادی که پایایی جمعیت جامعه را تضمین، ندارند. وآنگهی این دو طبقه اجتماعی نرخ طلاق و گسیختگی خانوادگی بیشتری نیز دارند. می ماند طبقه پائین اجتماع که عملا هم شمار بسیار بیشتری از اعضا جامعه را در بردارند و هم میزان زادآوری آنها در هر خانواده بیشتر است.

حال اگر آنچه بالا آمد را در نظر داشته باشیم مشکل جامعه زرتشتیان در زادآوری به روشنی آشکار می گردد. افزایش میزان تحصیلات و کوشایی و درستکاری زرتشتیان سبب شده که سطح زندگی مالی افراد این جامعه افزایش یابد و بیشتر آنان از فقر و ناداری فاصله بگیرند. علاوه برافزایش میزان دانش آموختگی، پائین بودن زادآوری نیز موجب افزایش سطح زندگانی آنان شده. این نکته را در نظر داشته باشید که اقلیت های زرتشتی بیشتر در ایران و هندوستان زندگی می کردند که در سده اخیر گونه ای از افزایش شدید جمعیت را تجربه کردند که موجب کاهش امکانات تقسیم شده در جمعیت هم می شد و پائین نگاه داشتن شمار فرزندان، پدر و مادرها را قادر می کرد سطح زندگی بالاتری برای آنان فراهم کنند.

اما دلیل دوم کاهش شمار زرتشتیان فزونی یافتن برون شوندگان از کیش زرتشتی نسبت به وارد شوندگان بدان است. گاهی گفته می شود که به سبب اینکه تنها کسانی زرتشتی خوانده می شوند که از پدر و مادر زرتشتی باشند و کس دیگری را بدان راه نیست، کیش زرتشتی تبدیل به کیشی شده که نه کسی توان ورود بدان را دارد و نه کسی توان خروج از آن را و سخنی اشتباه تر از این در دنیا نیست زیرا هر آن که یک زرتشتی بخواهد از کیش زرتشتی برون رود بسادگی و با آغوش باز بوسیله ادیان دیگر بویژه ادیان اسلام و مسیحیت پذیرفته می شود پس درست تر این است که بگوئیم کیش زرتشتی تبدیل به کیشی شده که کسی توان ورود بدان را ندارد ولی همه کس توان خروج از آن را بسادگی دارند و پیداست که چنین روندی به چه می انجامد. همیشه گفته ام و همه ما نیز می دانیم که دین زرتشت به هیچ روی یک دین نژادی نبوده و نیست. در اوج توان شاهنشاهی های ساسانی و هخامنشی که بیشتر جهان متمدن آن هنگام را زیر پرچم داشت و دین زرتشت در آن حاکم بود همه گونه ملیت و نژاد می زیستند. همه ما چه زرتشتیان و چه ایرانیان غیر زرتشتی کنونی که بیگمان نیاکان زرتشتی داشته اند می دانیم که اگر زرتشتی بودن به داشتن پدر و مادر زرتشتی بود، از آنجا که خود زرتشت بزرگ نیز نخستین زرتشتی جهان بود و پدر و مادر او زرتشتی نبودند با این تعریف نمی توانست زرتشتی باشد.

نمی توان دینی را جهانی نامید و آن را بیان پروردگار به انسان دانست ولی روشی که خداوند برای خوشبختی انسان ها از راه دستوراتش مشخص کرده از انسانها دریغ نمود. به عبارتی بگوئیم پروردگار راهی برای سعادت همه انسانها به او نشان داده ولی هم زمان گفته جز اندکی از آنان حق رفتن از آن راه را ندارد! چیزی خنده دارتر از این وجود ندارد زیرا این نقض اصل و ذات وجودی آن دین بزرگ است و دین بزرگ نمی تواند غیر تبلیغی باشد. غیر تبلیغی بودن مال ادیان و باورهای عقب افتاده و ابتدائی است و این به هیچ روی در باره ادیان بزرگ صدق نمی کند. غیر تبلیغی دانستن دین زرتشت و پائین آوردن آن تا سطح خرده باورهای قبیله ای بت پرستانه یعنی دست کم گرفتن کیش بزرگ زرتشت و زرتشتیان.

با نگاهی به جهان پیرامون می توان به وضعیت ادیانی که گروندگان تازه به دین خود را نمی پذیرفتند دید. نمونه خوب آن دین یهود است که با وجود اینکه سده ها پیش از اسلام و مسیحیت پدیدار شده است ولی به سبب محدودیت ورود بدان شمار پیروانش کم مانده و همین موجب ضعف آن شده بگونه ای که در تاریخ بارها میتوان به موارد کشتارهای همگانی این قوم برخورد. تنها نقطه قوت این دین و قوم انسجام و همبستگی درونی آنها با یکدیگر است و ایکاش زرتشتیان نیز یک چنین انسجامی در بین خود می داشتند.

بیائید خردمندانه و روراست با هم سخن بگوئیم و بپذیریم این رویه که پذیرفته شدن زرتشتی بودن یک فرد مشروط به زرتشتی بودن پدر و مادرش است تنها به یک دلیل بوجود آمده: در نیفتادن با حکومتهای غیرزرتشتی که زرتشتیان به عنوان اقلیت تحت حاکمیت آنها زندگانی می کردند.به ناچار در اجتماعاتی که زرتشتیان در آنجا به عنوان اقلیت می زیستند موبدان و روحانیت زرتشتی برای حفظ امنیت جانی زرتشتیان به یک توافق و پیمان نانوشته با حاکمان محلی می رسیدند بدینگونه که:" شما با زرتشتیان و مردم ما کاری نداشته باشید و بگذارید به دین خود باشند و ما نیز مردمان شما را به دین خود فرا نمی خوانیم و نمی پذیریم. این توافق در آن هنگام و با در نظر گرفتن شرایط زمانه بسیار درست بود و اصلا چاره ای نیز بجز این نبود. و بدین روی بود که زرتشتیان ایران و هند توانستند در آرامش به زندگانی خود ادامه دهند. این رویه لاجرم منجر به این می شد که با وجود خروج بسیاری از زرتشتیان از کیش زرتشت کسی به این کیش پذیرفته نگشته و از شمار زرتشتیان کاسته گردد. ولی اکنون بسیاری از زرتشتیان درهمه جای دنیا پراکنده شده اند و بیشتر در جاهایی زندگی می کنند که آزادی کامل دینی و تبلیغ دین وجود دارد و هیچگونه خطر درگیری مذهبی و دینی آنان را تهدید نمی کند و به همین روی ادامه روند پیشین مبنی بر عدم تبلیغ و فراخواندن غیر زرتشتیان به دین زرتشت دیگر نه تنها سودی ندارد بلکه زیانمند نیز هست.

اینها در مورد وارد شوندگان به دین بود و اما عامل دیگر کاهش شمار پیروان یک کیش همانگونه که گفته شد فزونی شمار برون شوندگان از آن کیش نسبت به وارد شوندگان به آن است به همین روی در اینجا به بیرون شوندگان از کیش نیز می پردازیم. اگر واقع بینانه بنگریم، بیشتر این بیرون شوندگان بر پایه دلیل خروج از دین دو دسته اند: دسته نخست کسانی که برای  گریز از انزوای اجتماعی و فشارهای وارده و محرومیت های یک اقلیت از امتیازات اجتماعی به کیش دیگری وارد می شوند و دسته دوم نیز کسانی که به سبب ازدواج با غیر زرتشتیان از کیش زرتشت خارج می شوند. باید به یک نکته در اینجا توجه داشته باشیم که در روزگاران گذشته بیشتر بیرون روندگان از دین را دسته نخست تشکیل می دادند ولی امروزه دسته دوم شمار بیشتری از بیرون روندگان از دین را تشکیل می دهند. شمار دسته نخست بدین روی کاهش داشته که به سبب گسترش ارتباطات جهانی و نیز افزایش دانش، درک و دانستگی اکثریت، ستمهای تحقیر آمیز و فشارهای مستقیمی که در زمانهای گذشته بر زرتشتیان وارد می شد کاهش بسیار یافته. از سوی دیگر به سبب اینکه دین زرتشتی از سوی قوانین ایران به عنوان یک دین مجاز برای پیروانش به رسمیت شناخته شده است و گردهمایی های اجتماعی ویژه زرتشتیان این انزوا را کاهش می دهند. در این گردهمایی ها که باید پیشوایان و رهبران دینی و اجتماعی زرتشتیان در گسترش شمار آنان بکوشند، زرتشتیان فرصت می یابند که با همکیشان خود ارتباطات اجتماعی و انسانی بیشتری بیابند و انزوا کمرنگ می گردد.

و در مورد دسته دوم که به سبب پیوند زناشویی با غیر زرتشتیان از دین زرتشت بیرون می روند باز هم دو دلیل هست: نخست پراکندگی شمار زرتشتیان در جهان و حتی کم شدن شمار آنان در کانونهای تمرکزشان در ایران و هند که یافتن همسر همکیش را برایشان سخت کرده و دوم نیز قواعد سختگیرانه در پذیرفتن و حتی نپذیرفتن غیر زرتشتیانی که با زرتشتیان پیمان زناشوئی می بندند. هنگامی که یک مرد زرتشتی با یک زن غیر زرتشتی پیمان زناشویی می بندند به سبب فرهنگ مردسالارانه ای که در ایران از هنگام باستان تا کنون بوده زن غیر زرتشتی و فرزندانشان در جمع زرتشتیان تا حدی پذیرفته می گردند هر چند گاهی برخی مقاومت های کوچک در جامعه زرتشتی در برابر چنین ازدواج هایی دیده می شود.

در مورد زنان زرتشتی که با مردان غیر زرتشتی پیوند زناشویی می بندند نیز اوضاع بسیار بدتر می شود بویژه در میان برادران زرتشتی پارسی هند که به هیچ روی چنین پیوندی را بر نمی تابند. این زنان جایگاه خود را در جوامع سنتی زرتشتی ایران و هند از دست می دهند. این زن بینوا دیگر چاره ای جز رفتن بسوی خانواده و جامعه شوهرش ندارد تا بلکه از طرد و انزوای اجتماعی که بر او و فرزندانش تحمیل می شود بکاهد. این زن اگر بخواهد به دین شوهرش درآید و شاید بخش بزرگی از گرفتاری اش از میان برود اما مشکل بزرگ از آنجایی آغاز می گردد که شوهر این زن کسی باشد که خود به کیش زرتشتی علاقه داشته باشد و از دوستداران زرتشتیان باشد که بسیار روی می دهد. ناگفته پیداست که مرد در بین زرتشتیان پذیرفته نمی گردد و خواهان بازگشت بسوی مردم خود نیز نیست و زن نیز نمی خواهد بسوی طایفه شوهرش برود و نمی تواند هم برود زیرا خود شوهرش نیز این را نمی خواهد و از دیگر سوی زن از سوی همکیشان خود هم طرد شده. وضعیت این زن و شوهر نمونه کامل گفته مشهور "از اینجا رانده و از آنجا مانده" است و این دو در یک برزخ جهنمی گیر می کنند که انتظار و نگرانی کشنده ای روان آنان را تا به پایان زندگانیشان می فرساید.

و اما می رسیم به پرسش بزرگ این نوشتار که: چه می بایستی نمود؟ و با درنظر داشتن اینکه از همان آغاز نوشتار گفتیم که کوشش بر یافتن راهکارهای شدنی، عملی و واقعی است، این پرسش بدینگونه پرسیده خواهد شد که: چه میتوان نمود؟ و این پرسشها ما را بسوی یک پرسش پایانی رهنمون می کند که اگر کاری برای افزایش شمار زرتشتیان انجام ندهیم چه خواهد شد؟
نخست می پردازیم به اینکه چه میتوان کرد؟ یک بار دیگر فهرست سه گانه عوامل کاهنده شمار زرتشتیان را برای یادآوری بر می شماریم تا راهکار هرکدامشان را جداگانه بررسی نمائیم: ۱-کاهش زادآوری۲-فزونی یافتن برون شوندگان از کیش زرتشت۳-کم بودن و یا نبودن وارد شوندگان به دین زرتشت. در حقیقت عامل شمار ۱ بیشترین نقش را در کاهش زرتشتیان دارد ولی عامل شماره۳ بیشترین نقش را در افزایش شمارشان میتواند داشته باشد.

از دید نگارنده در همین گام نخست پیداست که باید بر جذب نوکیشان تمرکز نمود و راه را برای آنان گشود زیرا در باره دو مورد دیگر که کاهش باروری جمعیت زرتشتیان و نیز برون شوندگان از کیش زرتشت چندان کاری نمی توان کرد و حداکثر میتوان کاهش جمعیت حاصل از این دو را کمی کند و کم سرعت تر نمود ولی این هم دلیل نمی شود که در باره این دو کاری انجام نشود.
تشکیل گروه های حمایتی به کمک اعضای توانگرتر جامعه که بتواند فرصتهای پیشه و کار با درآمد بیشتر و ثابت تر برای اقشار کم درآمدتر و معمولی تر فراهم نماید، میتواند به امنیت فکری این افراد در زندگانی کمک کرده و موجب تشویق آنان به زادآوری و افزایش شمار فرزندان گردد. بویژه جامعه زرتشتیان هند که اعضای توانگرتر آن از امکانات و پشتوانه قویتری برخوردارند شاید بهتر بتوانند چنین حمایتهای موثری را از اقشار با درآمد معمولی تر جامعه خود بنمایند.

بپردازیم به موضوع بیرون شوندگان از دین. پیش از این گفتیم که این امر بیشتر به دو گونه صورت می گیرد، تغییر دین برخی اعضای جامعه زرتشتی برای گریز از انزوا و محرومیت های اجتماعی و نیز ازدواج با غیر زرتشتیان. مورد نخست را همانگونه که پیشتر شرحش آمد با افزایش همبستگی و ارتباطات درونی جامعه زرتشتی با زرتشتیان و دوستدارانشان میتوان تا حد بسیاری بهبود بخشید. تنها مورد دیگری که در این باره میتوان اضافه کرد نیاز به ارتباط معنوی، فرهنگی و دینی بیشتر رهبران دینی زرتشتی با اعضای جامعه زرتشتی است تا در خلال این ارتباطات با تشریح و نمایانگر نمودن پویایی ها و زیبایی های این دین از اینکه یک فرد بسادگی جذب گفتارهای فریبنده و کلیشه ای باورهای دیگر شود پیشگیری نمود. و صد البته رهبران و همگان اعضای جامعه زرتشتی وظیفه بزرگی در شناسایی اندک افراد تنها مانده و جدا افتاده دارند تا با برقراری ارتباط با آنان افزون بر کاستن از تنهایی آنان، بر استحکام و همبستگی جامعه زرتشتی نیز بیفزایند.

دیگر سخن در باره کسانی است که به سبب ازدواج با غیر زرتشتیان از جامعه زرتشتی بیرون می روند. در این مورد علتهای اصلی همانگونه که شرح داده شد جمعیت زرتشتیان در جهان، نیافتن همسر زرتشتی به سبب همین پراکندگی و کمبود احتمال برخوردن به هم کیش ها و همچنین بالا رفتن احتمال برخورد و آشنایی با افرادی از کیش های دیگر، می باشد. در باره نقش اجتماعات و همایشها در افزایش میزان آشنایی افراد همکیش با هم پیش از این بسیار گفتیم که نیاز به تکرار نیست. تنها یادآور می شویم که منظور تنها همایشهای بزرگ ویژه مناسبتها نیست بلکه رفت و آمدهای خانوادگی و دوستانه هم از کارهایی است که باید مورد تشویق قرار گرفته و رایج گردند بویژه برای زرتشتیان بیرون از ایران و هند که محدودیتهای بیشتری در معاشرتهای اجتماعی به سبب کم بودن شمار زرتشتیان در پیرامونشان دارند. سازماندهی کوشش های افراد نیکوکار برای آشنا ساختن جوانان زرتشتی در سراسر جهان و گسترش توانایی سایتها و اپلیکیشن های دوستیابی و همسریابیمیتواند سودمند باشد. اما در اینجا بزرگترین مشکل نبود انعطاف و عدم شناسایی این پیمانهای زناشویی از سوی بسیاری از رهبران دینی زرتشتی است که موجب رانده شدن طرف زرتشتی اینگونه پیمانهای زناشویی بسوی کیش طرف دیگر می شود. باید این واقعیت را پذیرفت که امروزه خواهی نخواهی اینگونه برخوردها و ازدواجهای بین زرتشتیان و غیر زرتشتیان رخ می دهد و خواهد داد و جوانان را نمی توان در گزینش همسرشان محدود کرد بویژه در جوامع آزادتر. در اینجا شاید عملی ترین راهبرد در این زمینه میتواند این باشد که این پیمانهای زناشویی به رسمیت شناخته شوند مشروط بر اینکه طرف غیرزرتشتی این ازدواجها نیز کیش زرتشتی را بپذیرد و یا اینکه لااقل بپذیرد که فرزندان این ازدواجها بر اساس آموزش های دینی زرتشتیان پرورش یابند و در جامعه زرتشتیان پذیرفته گردند. ضمانت اجرایی این عمل را باید به طرف زرتشتی این ازدواجها سپرد و طرف زرتشتی اینگونه ازدواجها هم اگر بداند و اطمینان یابد که خودش طرد نمی شود و فرزندانش نیز در جامعه زرتشتی پذیرفته می شود همه کوشش خود را در مذاکره با طرف غیر زرتشتی خواهد کرد تا این شروط تحقق یابد و لااقل توافق برای پرورش فرزند با کیش زرتشتی حاصل آید ولی با همه اینها باید آزادی گزینشگری انسانها در دنیای امروز را در نظر داشت.

یکی از راه های منطقی و عملی برای پایایی جامعه زرتشتی پذیرش نوکیشان است و بس. این چیزی است که آمار به ما می گوید. نپذیرفتن نوکیشان همانگونه که در بالا گفته شد در روزگاران گذشته سیاستی بود که رهبری جامعه زرتشتی برای پیشگیری از درگیری با جوامعی که تحت حاکمیت آنان زندگی می کردند، در پیش گرفتند. اکنون دیگر این سیاست نه تنها سودی ندارد که بسیار هم زیانمند است و به مانعی برای بقا و پایایی جامعه زرتشتی بدل شده است. موبدان و پیشوایان دینی زردشتی بگونه ای یکدست و با اتفاق نظر کامل و بگونه ای روشمند نوکیشان تازه را بدین زردشت پذیرفته و همانند اعضای دیرین با آنها برخورد کنند. این می تواند یکی از راه های بقا و پایایی دین زرتشت باشد وگرنه حقایق آماری فریاد می زنند که در ظرف چند سده و یا حتی چند دهه دین زرتشت را باید در موزه ها یافت. چرا باید عضویت جامعه زرتشتی را از هزاران انسانی که با پژوهش در کیش نیاکان خود و یا پژوهش در ساختارهای پاک و بی آلایش این دین بدان علاقمند شده و با عشق بسوی آن آمده اند دریغ نمود؟ آیا سرخوردگی حاصل از پس زده شدن چنین کسانی چیزی است که با ذات کیش زرتشت و خواسته زرتشت بزرگ هماهنگ باشد؟ اینگونه کسان غالبا از فرهیخته ترین و درستکارترین افراد جامعه خود هستند و نپذیرفتن چنین انسانهایی با هیچ معیار و سنجه اخلاقی، انسانی و خردمدارانه ای روا نیست.

نپذیرفتن نوکیشان یک خطر دهشتناک دیگر هم برای دین زرتشت دارد که شاید تا کنون بدان پرداخته نشده است. اگر این افراد بگونه منظم و سامان مند پذیرش نشوند، در گروه ها و دسته های پراکنده گرد هم آمده و خود به ساماندهی گروهشان و تفسیر خود از کیش زرتشت دست خواهند زد. آنچه پس از آن روی می دهد ظهور فرقه ها و مذاهب گوناگون از دل دین زرتشت خواهد بود که بدترین زیان ها را به کیش زرتشت خواهند زد. در زمانهای باستان و دیرین ما شاهد پدید آمدن فرقه های مزدکی، مانوی و زروانی از دل زرتشتیگری بوده ایم و حتی در دوران ناتوانی ایران و کیش زرتشت پس از یورش اسکندر گجستک شاهد جان گرفتن دین مرده میترائیسم بودیم تا بدان حد که در نقش رستم نگاره هایش در سنگ نگاره های ساسانیان دیده می شود. در دنیای کنونی هم می بینیم که تفسیر زرتشتیان هند و ایران به سبب افتراق از هم چقدر تفاوت از هم یافته. در هند نیز تنها بر سر تفاوت سالنما پارسیان به دو گروه شاهنشاهی و قدیمی تقسیم شده اند. تصور کنید که در هر قاره جهان ده ها دین نوین و شبه زرتشتی ظهور و رشد کنند و آنگاه چه بر سر کیش پدران و نیاکان ما خواهد آمد؟ آیا موبدان و پیشوایان دینی زرتشت می توانند چنین چیزی را بپذیرند؟

هم اکنون موبدهایی به ورود نوکیشان کمک می رسانند ولی بگونه پراکنده. در جاهای گوناگون همچون اروپا، روسیه، کردستان عراق و آمریکا شاهد گرایش شمار بزرگی از مردم به کیش نیاکانمان هستیم و این جمعیتهای پراکنده در جای جای جهان اگر زیر یک رهبری دینی یگانه گرد نیایند در طول زمان به فرقه های مذهبی گوناگون با اندیشه های متفاوت و عجیب و غریب تبدیل خواهند شد. البته تفسیرهای آزاد و گوناگون از کیش زرتشت به پویایی آن کمک می کند ولی گسیختگی و فرقه فرقه شدن را هرگز نمی بایستی که روا داشت.

شمار زرتشتیان نوکیش بیگمان بر شمار همکیشان پیشین فزونی خواهد گرفت و اگر اینان بگونه سامان مند و تحت رهبری دینی واحد گرد نیایند و پیشوایان دینی کنونی اینان را نپذیرفته و تحت هدایت درست دینی خود قرار ندهند به گسیختگی دین منجر خواهد شد.