اگر فردوسی بزرگ درست پس از هزارسال که از گردآوری اوستا به دست بلاش می گذشت، شاهکار خود را در زنده نمودن فرهنگ ایرانی انجام داد؛ استاد ابراهیم پورداوود نیز درست هزار سال پس از فردوسی بزرگ، پیوند دهنده ی ایرانی با ایران بود. همو بود که ایرانیان را با فرهنگ کهن و پویای اوستا آشنا کرد، دانشنامه ی گرانمایه ای را که از ستم روزگار بدست فراموشی سپرده شده بود را برای ایرانیان و پارسیان بازکاوید تا فرزندان از اندیشه های بلند نیاکان آگاه گردند.
پیرامون این ابرمرد و گرانپایه دانشش به سخن می نشینیم.
« نتوان زیست به خاری که من اینجا زادم»
ابراهیم پورداوود در بیست بهمن ۱۲۶۴ خورشیدی در محله سبزه میدان رشت زاده شد. در گیلان گرفتار در آشوب بیگانگان و سستی نابخشودنی قاجاری ، استاد سن آموزش را آغاز کرد.
پدرش مرحوم حاجی داوود بود. شش ساله بود که راه مکتب خانه را پیش گرفت. مکتب خانه ای که بعدها پس از پدر و برادرش در خاک آن آرمید.
پدرش مرحوم حاجی داوود بود. شش ساله بود که راه مکتب خانه را پیش گرفت. مکتب خانه ای که بعدها پس از پدر و برادرش در خاک آن آرمید.
«...در آن روزگار هنوز آموزشگاه های نوین نبود. پدرم که از بازرگانان بود، می خواست که من و برادرانم ، چیزی بیاموزیم. ناگزیر مرا به مکتب حاجی حسن فرستاد. ...»
«...پس از آن که خواندن و نوشتن آموخت و با علوم دینی آشنایی یافت و با تاریخ تشیع آشنا شد و از مصایب کربلا و عاشورا و مسجد کوفه، اطلاعاتی بهم رسانید...»
استاد در جوانی با پزشکی کهنه آشنا شد و برای آموختن پزشکی نوین راهی برون مرز شد. خوشبختانه در درازنای راه از بیستون و تیسپون گذشت، و دیدن آن کهن یادگار های آریایی آنچنان استاد را دگرگون نمود که تا دم مرگ هرگز جز برای ایران به چیز دیگری نیاندیشید.
پس از فراگیری زبانهای فرانسه و آلمانی و آشنایی با انگلیسی و تازی و دانشهایی چون پزشکی و حقوق، آنچه روان او را خشنود مینمود ، آن آموخته ها نبود.
«...استاد فرانسه ، موضوعی از برای امتحان به ما داد، من بجای آن که آن موضوع را بنویسم، چیزی نوشتم درباره ی ایران باستان و به همین خاطر ... نمره بدی گرفتم. بنا بر این صلاح در این بود که دست از حقوق بکشم، چنانکه دست از طب قدیم کوتاه شده بود،...منحصرا" ایران راموضوع تحقیق قرار دادم....».
استاد در فرنگستان همه ی دانش فرنگیان پیرامون ادبیات و فرهنگ اوستایی و زبان های باستانی را فرا گرفت.
رهایی ایران از چنگال بیگانه پرستی در دوران پهلوی نخست، و آغاز ایران گرایی، پورداوود را به میهن کشاند. آنجایی که بهتر از هر جایی ارزش اندیشه های او را میدانستند و دانش وی را با دلبستگی بکار می بستند.
روزی که او آرزو کرده بود فرا رسیده بود.
« روز برخاستن ایران است، روز بیداری مردم است. روزی است که ایرانیان ستم و بیداد چندین ساله دشمنان دیرینه خود را بیاد آورده ، دیوانه وار جان در دست، با سر پر شور به پیکار برخیزند. روزی است که ایرانیان - دلیری و ناموری باستان را تازه نموده ، به جهانیان خواهند گفت هنوز روان ایران زنده است، هنوز سرافرازی گذشته از یاد نرفته است. هنوز شکوه و فر کیان و ساسان فراموش نشده ، هر چه این فرخنده روز را ستایش کنیم، کم است.» - پورداوود-رستاخیز
«زین قند پارسی که به بنگاله می رود»
با درخواست و پافشاری دانشمند و فیلسوف بزرگ جهان: " رابیندرنات تاگور " از شاهنشاه رضا شاه بزرگ " پورداوود به هند میرود و در دانشگاه ویسا بهاراتی، با زینه (درجه) استادی ، دو سال فرهنگ و شاروندی ایران باستان را آموزش می دهد.
در سفرهای چهارگانه استاد به هند، با دانشمندان زرتشتی (پارسی) آنجا به هم اندیشی می پردازد، که برخی دفتر های استاد به آنان پیشکش شده است.
از آن شمار می توان اینان را نام برد:
" دینشاه ایرانی " که دفتر های «گاتها» و «خرمشاه» به وی پیشکش شده است. و دینشاه ترجمان "گاتها" ی پورداوود را به انگلیسی برگردانید، و همچنین: "جیوانجی جمشید جی" و "ج.ک.نریمان" و "بهرام گور انکلساریا"(ایشان استاد زبان پهلوی صادق هدایت بود) و بسیاری از دانشمندان زرتشی هند که از استاد پورداوود ، فراوان آموختند ، که در میان آنان چند دستور بزرگ نیز بود. مانند: دستور مانکجی نسروانجی و دستور دارب پشو تن سنجانا.
« در خاک دل افروزیم کانون اوستا را»
استاد پورداوود سه سال پس از آنکه برای نخستین بار دانشگاه نوین بدست پهلوی نخست بنیاد نهاده شده بود، کار آموزش با زینه استادی را آغاز نمودند، تا سال ۱۳۴۳ که پس از ۲۷ سال درس دادن در آن بازنشسته شدند؛ این کار را پی گرفتند.
در آن زمان بود که اوستا و فرهنگ ایران باستان جزو برنامه های درسی دانشگاه قرار گرفت و تا دوره دکترای زبان و ادبیات فارسی بدست ایشان آموزش داده می شد.
ایشان تنها به آموزش تفسیر اوستا در دانشگاه بسنده نکردند و در کشوری که آموزش و پژوهش با «احکام دشتان تازی» گره خورده بود، خود پژوهشگر کران های تازه ای بروی دانش ایرانشناسی گشتند و با گردآوری نسک های تازه ای که پیش از آن نبود، گشاینده ی دریچه های نوینی در دانشگاه تهران گردیدند و پروراننده ی دانش پژوهانی که چون استاد معین و استاد بهرام فره وشی ، شدند.
اینها نمونه ای از پژوهش های استاد در زندگی دانشگاهی می باشد که در آن زمان در دانشگاه آموزش داده می شد.
«کهن ترین آثار کتبی ایران- خطوط ایران باستان- دروغ و راستی نزد ایرانیان ( بنا بر آثار اوستایی و پهلوی و سنگ نوشته ها و...) – زین ابزار (ابزار های جنگ در تاریخ) – درفش تاریخی کاوه – پرستشگاه های تاریخی ایران باستان ( آذرگشسب ، آذرفرنبغ ، آذربرزین) – آیین ایران باستان – مقام زن در ایران باستان – نام های ایرانی – حقوق در ایران باستان ».
جشن سده - ابراهیم پورداوود سوشیانس - ابراهیم پورداوود
و بسیاری پژوهشهای ناب که خود ایشان آنرا کاویدند و چون دری گرانبها در دانشگاه تهران به یادگار گذاشتند . که در این رهگذر بسیار کسان از آن دانشها بهره بردند و ایرانی در زمانی کوتاه دارای استادان کم مانندی شد.
استاد پورداوود در سحرگاه روز یکشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۴۷ خورشیدی بر
اثر سکته قلبی درگذشت. پیکرش بنابر وصیت خود، به آرامگاه خانوادگی در رشت منتقل
گردید. آرامگاه پورداوود در سبزه میدان رشت است.
او همچنین هموند فرهنگستان ایران، رئیس انجمن فرهنگی ایران و
آلمان وعضو شورای فرهنگی سلطنتی ایران و رئیس انجمن ایرانشناسی و آموزشگاه
ایرانشناسی بود. او هم چنین در سالهای ۱۳۳۹ و ۱۳۴۰ خورشیدی در کنگره های ایران شناسی در مسکو، اسرائیل، انگلستان، رم، آتن، فنلاند ، سوئد
و هلند شرکت کرد. بعد از بازگشت به عنوان ریاست شعبه ایران شناسی کنگره ای که در
دهلی تشکیل شده بود ، برگزیده شد و دکترای افتخاری ادبیات دانشگاه دهلی
را نیز به دست آورد.
مردي ز ما در باستان - ابراهيم پور داوود
بر گير شادان ساتکين ، بشنو سرودي دلنشين
در فروردين جامي ز مي ، ياد آورد از فر کي
وز زرتشت نيک پي، پيغمبر ايرانزمين
مردي ز ما در باستان ، بر خاست از آذربايجان
از دوده اسپنتمان ، وز خاندان آبتين
گفتا که من پيغمبرم ، زرتشت والا گوهرم
فرخنده پيک داورم ، وخشور دين راستين
دستور مينو بارگاه ، آرم سوي گشتاسپ شاه
باشد مرا يار و پناه ، آن مرد با تخت و نگين
رخشنده پندار آمدم ، زيبنده گفتار آمدم
فرخنده کردار آمدم ، آري بود پيک اين چنين
دادار من مزدا بود ، يکتا و بي همتا بود
در روشني پيدا بود ، نه در ديو تاريکي گزين
بپذير دين ار بخردي ، اين دين پاک ايزدي
تا چيره گردي بر بدي ، با رستگاري همنشين
پندار نيکو گفتن ، گفتار نيک آموختن
کردار به اندوختن ، اين است فرمان مهين
زين خاندان تا گر سمان، وز مردمان تا ايزدان
جز راستي راهي مدان ، آن راه فردوس برين
پوراندخت پورداود تنها فرزند
استاد ابراهیم پورداود و تنها ثمره ازدواج استاد با همسر آلمانی اش، به سال ۱۲۹۹ میلادی در برلن میباشد. استاد کتاب
شعری به نام "پوراندخت نامه" منتشر کرد که به زبانهای خارجی
نیز ترجمه شده است.
پوراندخت پورداوود (دختر استاد پورداوود)
پوراندخت پورداود میگوید: پدرم بعنوان یک ایران شناس، همیشه در
کار غوطه ور بود و خانه ما مجمعی
برای دانش پژوهان و دانشجویانی بود که در مکتب او به سواد آموزی
مشغول بودند، حتی انجمن ایران شناسی در منزل ما تشکیل می شد، اما گرفتاریهای شغلی پدرم باعث دوری وی از خانواده نمی شد. او به محیط خانوادگی خویش
دلبستگی فراوان داشت، در مقام
یک پدر بسیار مهربان و دوستداشتنی بود. مهمتر اینکه او یک دوست نمونه
بود. پدرم به هیچ وجه اهل ریا و تزویر نبود و در برخورد با افراد، به مقام آنها نمی اندیشید. مادرم همیشه می گفت: پدر، اول از هم عاشق
ایران باستان و کارش است و بعد عاشق
تو، سپس کتابهایش و در آخر مرا دوست دارد. تصویری که از پدرم در دوران کودکی دارم بسیار لذت بخش است، او یک قصه گوی توانا بود
و همیشه برای من قصه میگفت، قصه
هایی که خودش میساخت و تنها پندی که همیشه به من می داد تکرار شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» بود.
وقت پدرم غالبا به مطالعه و بحث
میگذشت، او در اطاق کارش نیم تختی گذاشته بود و همانجا در حین مطالعه می خوابید و اگر مطلبی به ذهنش می آمد، بیدار میشد و شروع به نوشتن
میکرد. او در زندگی
بجز مطالعه و بحث تفریح دیگری نداشت. البته گاهی با نوه هایش بازی
میکرد ، بچه ها را خیلی دوست
داشت. بطوری که گاهی ادای بچه ها را نیز در می آورد.
دریافت جایزه تاگور
پدرم سفرهای متعدد کرده و اکثر جاهای دنیا را دیده بود و مدتها نیز در
خارج از ایران زندگی کرده
بود. هندوستان را به خاطر آثار باستانی اش بسیار دوست داشت. و از روی نقشه ، جاهایی را که دیده بود ، برای من شرح می داد. من
بیشتر اطلاعات و معلوماتم را از
پدرم دارم نه از کتابهای درسی مدرسه. از افتخارات پدرم دریافت جایزه تاگور بود. او همیشه از پذیرایی باشکوهی که از او بعمل آورده بودند حرف
میزد و همچنین از جایزه ای که از
واتیکان و نشانی که از دولت آلمان به پاس مقام ادبی خود دریافت کرده بود سخن می راند. پدرم هرگز خود را
شاعر نمی دانست و آخرین شعری که به چاپ رساند به
مناسبت فروردین ۱۳۰۵ بود و
بعد از آن اگر شعری گفت چاپ نکرد و فقط به تحقیق
پرداخت ولی همیشه میگفت که بیشتر شعرهایش را در دوران جوانی در بیروت زیر مهتاب سروده است.
(پوراندخت پورداوود در گفتگو با روزنامه اطلاعات در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۵خورشیدی(