بهشت و دوزخ در آیین زرتشت


بهشت و دوزخ در آیین زرتشت


شاهین نژاد

بهشت و دوزخ، بُن زرتشتی دارد
بر پایه شاهنامه، دین زرتشتی نخستین دینی و آیینی در ایران زمین بوده که از بهشت و دوزخ سخن به میان آورده است. از اینرو، پرداختن به چگونگی این پدیده ها می تواند به آشکارسازی زوایای دیگری از آیین مزدیسنا بینجامد و بنابراین جستار برجسته و با اهمیتی است. ارجاسب تورانی به شاه ایران، گشتاسب که زرتشتی شده است می‌نویسد که:
بیامد یکی مرد مردم فریب                تو را دل پر از بیم کرد و نهیب
سخن گفت از دوزخ و از بهشت         به دلت اندرون تخم زفتی بکشت
تو او را پذیرفتی و دینش را              بیاراستی راه و آیین‌ اش را
از حمله ارجاسپ به زرتشت در پیامی که برای گشتاسپ فرستاده است، روشن می شود که آموزه های زرتشت در باره بهشت و دوزخ برای آریاییان (هم ایرانیان و هم تورانیان) پدیده نوینی بوده است. بنابراین این فرایافت ها باید از نوآوری های آموزه های زرتشت باشد. هر چند نشانه هایی در همان شاهنامه در باره باور به بهشت در دوران پیشدادیان موجود است ولی دستکم می توان در میان دین های زنده جهان، آیین زرتشت را نخستین معرفی کننده مفاهیم بهشت و دوزخ به انسان بشمار آورد.
ریشه واژه های بهشت و دوزخ
واژه بهشت را  از ریشه "وَهیشتَ" می دانند که اشاره به بهترین های جهان و زندگانی خوب دارد. اصلا واژه اوستایی " وهو " به معنای "بهترین" است. در اوستا برای بهشت و فردوس، واژه "انگهو وهیشت" بکار رفته است که به معنی بهترین زندگی یا بهترین جهان است.
واژه های دیگری نیز با بارهای معنایی همانند یا نزدیک به "وهیشت" در اوستا وجود دارند. از آن جمله، "گرودمانه" است. هر چند این ترکیب به معنای "خانه نغمه و سرود" برگردان شده بود ولی بنظر می رسد، "سرای روشنایی" معنای درست آن باشد بویژه اینکه واژه اوستایی که در رویاروی آن جای می گیرد، به معنای "سرای دروغ و تاریکی" است. در اوستا بگونه "گروتمان" و در پهلوى "گزمان" یا "گرشمان" پدیدار شده است. "مَن گئير" به معنای بالاترين سرا و سرای سرود ، "نگهوش دمانه" به معنای سراى انديشه نيک، "هوشى تئيش" به معنای سراى آرامش و سرود، واژه های دیگری هستند که در حال و هوای همان مفهوم گرودمانه می باشند. 
واژه  دوزخ  در اوستایی dužaŋhu ، در پارسی باستان dušaxva و در فارسی میانه بگونه   dušox بوده است. در ریشه اش به معنای "هستی بد" است. واژهً اوستایی “دروژودمان” است که بگونه "دروج دمانه" نیز نوشته می شود، معنای "سرای دروغ " یا "جایگاه دروغ" را می دهد. جایگاه یا سرای دروغ، عبارتی است که سه بار در گاتها از آن سخن به میان آمده است. همچین، واژه  dužaŋhu  یا همان "دروگ دمانه" به "درون تیره" نیز برگردان شده است. درون تیره یا جهان تیرگی، اصطلاحی است که در "ریگ ودا " نیز بکار رفته است. واژه دیگری در گاتها مانند "اچیشتم منیو" وجود دارد که معنای بدترین منش را می دهد و بیانگر بدترین رنج روانی در انسان می باشد. 
همانگونه که می دانیم "دروغ" در متون اوستایی معنای بزرگتر و فراگیرتری از معنای امروزی آن داشته است. "دروغ" به معنای کژ اندیشی ، کژگفتاری و کژکرداری در فرهنگ زرتشتی، زشت ترین و بزرگترین گناهان است و سرای دروغ سرای همه بدی هاست و گرفتار شدن آدمی در سرای دروغ به معنای گرفتار شدن آدمی در بالاترین شکنجه های روانی و اندیشه ای است.
منطق طرح مسئله بهشت و دوزخ در آیین زرتشت
بر بنیاد آیین زرتشت، انسان نه ‌تنها توانایی اندیشیدن دارد، بلكه توانایی گزینش آزاد را هم داراست. جبر و مشیت الهی که در برخی از دینها سمت دهنده به زندگی انسانهاست، در بینش زرتشت جایگاهی ندارد و آدمی بدون هیچ ‌گونه استثنایی، از اختیار و آزادی كامل برای گزینش راه و روش زندگی اش برخوردار است. جُستار رستاخیز شناسی آیین زرتشت کاملا با باور این آیین مبنی بر بنیاد آزادی گزینش بشر، همخوانی دارد. پاره ای از وجود انسان پس از مرگ چنان زندگی خواهد داشت که با کارنامه زندگی زمینی او هماهنگی داشته باشد. دین زرتشت، دین اختیار است و آشکار است که آزادی و اختیار، با خود، پذیرفتن مسئولیت را نیز به همراه دارد. اگر غیر از این باشد ، پاداش یا کیفر، به هر گونه که هست، بیداد و بی منطق است. بر پایه اَشا، رفتار انسان اختیاری است ولی بازتاب آن گریزناپذیر و جبری است و این، جزئی از سامان خلل ناپذیر چیره بر هستی است. بهشت یا دوزخ، بازتاب طبیعی رفتار انسان است با طبیعت و دیگر انسانها که ناگزیر به سویش برمی گردد.
در آیین زرتشت، اگر سرنوشت هر فرد، چند و چون زندگی آینده او باشد، هركس سرنوشت خود را با اندیشه، گفتار و كردار خویش رقم خواهد زد. به زبانی دیگر، انسان در هر كاری و رفتاری كه انجام می‌دهد، آزادانه و از روی اختیار آن كار را انجام داده است ولی پاسخ آن رفتار (پاداش و كیفر)، رویدادی یكسویه خواهد بود به گونه ای كه انسان اختیار ندارد تا پاداش و كیفر خویش را بپذیرد و یا نپذیرد. این نیز جزئی از هنجار راستی (اشا) می‌باشد. 

سرشت بهشت و دوزخ
پرسش مهمی که در باره بهشت و دوزخ مطرح است، این است که گوهر این بهشت و دوزخ چیست؟ آیا این مفاهیم در درون ما شکل می گیرند یا در بیرون از ذهن ما به واقعیت می پیوندند؟ آیا اگر در بیرون از ذهن آدمی، بهشت و دوزخ شکل می یابند، جسمانی هستند و یا تنها روحانی می باشند؟
در اینجا به بخشهایی از اوستا و متون پهلوی می پردازیم تا ببینیم کدامیک از نگرشهای بالا، تایید می شوند:
در نگرش نخست، به مواردی می پردازیم که در آنها، بهشت و دوزخ را بیشتر پدیده ای در درون ذهن انسانها می یابیم. کیفر و پاداش و بهشت و دوزخ در آیین زرتشتی، گوهر مادی ندارد بلکه سرشت معنوی و روانی دارد و این موضوع نخست از خود مفهوم دو واژه بهشت و دوزخ بدست می آید و دیگر از درونمایه گاتها:
در بند بیستم یسنای ۳۱ آمده است: «كسی كه پیرو راستی است جایگاهش در سرای شادی و روشنی خواهد بود ولی دروغ ‌پرست و گمراه، زمانی دراز در سرای تاریكی با ناله و افسوس بسر خواهد برد.» در جایی دیگر یعنی در بند سوم از هات سی و سه نیز چنین آمده است: «آنکس که به درستکار به بهترین روی نیکی ورزد، خواه وی یکی از خویشان یا یکی از هم تیرگان یا از مردم سرزمین آریایی باشد، یا آنکس که برای جهانیان با شور و شوق کار و خدمت می کند،چنین کسی ای اهورا، در قلمروی اشا و سرزمین وهومن جای دارد.» به این ترتیب بهشت و دوزخ را انسان با اندیشه و رفتارش برای خود رقم خواهد زد و جایگاهی نیست كه اهورامزدا از پیش برای خوشگذرانی و یا رنج او آماده كرده باشد. از این دیدگاه، هرگز اهورا مزدا جایگاهی به نام دوزخ برای شکنجۀ انسان پدید نیاورده بلکه این خودِ انسان است که از روی کارکردش، بهشت و دوزخ را برای خود پدید می آورد.
زمانی که زرتشت از اهورامزدا، پیامد زشتکاری و تبهکاری را می پرسد: «خدایا، این از تو می ‌پرسم كه سزای كسی كه قدرت دروغکار و بدكردار را می‌ افزاید و یا كسی كه در زندگانی هیچ كاری جز آزار مردم آبادگر و بی‌ آزار و جانورانشان را ندارد، چیست؟» پاسخش را در بند ۱۴ یسنای ۵۱ اینگونه دریافت می کند: « پیشوایان دروغین، دوست مردم نیستند و از قوانین آبادی (شهریگری یا تمدن) دور می‌باشند و از رنج بردن جهان شاد می‌شوند و سرانجام، زبونِ كردار و آیین خود می ‌گردند و به خانه دروغ كشیده می‌شوند.»
زرتشت، جایگاه فرجامین بدكاران، بداندیشان و دروغگویان را پیوسته در دروگ دِمانه (خانه دروغ) می داند. این سرا در ادبیات دینی ساسانی بیشتر با نام دوزخ مطرح شده است. با نگرش به گفتار زرتشت پی خواهیم بُرد كه منظور از خانه دروغ، همان اندوه و پریشانی روانی است كه انسان با كژاندیشی و كردار نادرست به آن دچار خواهد شد و انسان به ‌جایی خواهد رسید كه از رنج وجدان خود نمی‌تواند رهایی یابد. بنابراین همواره با اضطراب و پریشانی زندگی خواهد كرد و در حقیقت زندگی او تبدیل به دوزخ خواهد شد. 
بنابراین بازتاب كردار هر فردی، به او باز خواهد گشت. اندیشه، گفتار و كردار نیک، به آرامش روانی و معنوی فرد می ‌انجامد و وارون آن، اندیشه، گفتار و كردار بد نیز به پریشانی و اندوهِ روان انسان خواهد انجامید. آن شادی و آرامش كه در نتیجهً كردار نیك باشد، بهشت یا سرای نور و نوا خواهد بود و پریشانی و اندوه روانی كه بازتاب رفتار بد و ناپسند انسان است نیز به‌عنوان دوزخ هر انسان است. بهشت یا بهترین جایگاه هستی ، رسیدن به شادی و آرامش روان است که بازتاب اندیشه و کردارنیک انسان است. دوزخ یا بدترین جای هستی، یعنی رنج وجدان و افسردگی روان ، پیامد کژاندیشی است که به سوی انسان باز خواهد گشت. برگردانی که برخی از اوستا پژوهان برای معنای واژه دوزخ داده اند، "بدترین حالت هستی" و یا "بدترین حالت وجود" می باشد که تا اندازه چشمگیری بیانگر، ذهنی بودن پدیده ای مانند دوزخ در نزد بدکاران است و به جایگاه ویژه ای اشاره ندارد.
در نگرش گونه دوم، برخی نشانه ها در متون اوستایی و پهلوی وجود دارند که بر جاودانه بودن پاداش نیکویان، در آنها تاکید شده است و همچنین بر اینکه پاداش نیکوکاران هم در این جهان و هم در آن جهان به آنان داده می شود. بنابراین، این بخشهای اوستا، نگرشی را که بهشت و دوزخ تنها در ذهن ما شکل می گیرند را رد می کنند:
در یسنای ٣١ ، بند ١۴ می‌ خوانیم:« ای اهورا می‌خواهم از نتیجه كردار مردمان، چه در گذشته و چه در آینده آگاه شوم و بدانم چگونه در این جهان و جهان دیگر، پارسایان و نیكوكاران به پاداش كردار نیک خود خواهند رسید؟ و به چه صورت بدكاران و گمراهان به كیفر بد خود گرفتار می‌شوند؟». در یسنای ۵۱ و در بند ششم آن، پاسخ این پرسشها بر زرتشت آشكار می‌گردد: « كسی كه نیکوکاری را پیروی كرده باشد و زندگانی خود را برای خشنود ساختن اهورامزدا سپری كرده باشد، پاداش جاودانی خواهد گرفت و زشت ‌كردارانی كه خواسته اهورامزدا را به‌ جای نیاورند، به کیفری بد گرفتار خواهند شد.» 
در بند دوم از هات پنجاه یسنا در باره نیکوکارانی که به بهشت می روند چنین آمده است: « درمیان گروه انبوه آنانی که برابر آئین سپنتایی به سر می برند و خورشید به آنان پرتو افکن است، در روزی که پای حساب واپسین ایستند، آنان را در سرای هوشمندان جای دهم». در بند یکم از همین هات پنجاه، زرتشت به اورامزدا می گوید:«آیا روانم پس از مرگ می تواند از کسی امید پناه داشته باشد؟».
در بند یازدهم از هات چهل و شش نیز چنین آمده است: «کرپان ها و کاوی ها مردم را به سوی کردار زشت راهنمایی می کنند تا آنکه زندگی جاودانی آخرت آنها را تباه کنند. روان و وجدان آنان هنگامی که نزدیک پل "چینود" برسند در بیم و هراس افتد و برای همیشه در خانه دروغ (دوزخ) بمانند.»
همچنین در بند چهارم هات سی ام، از این جایگاه های دروغ و سرای راستی سخن رفته است:«سرانجام دروغ پرستان از زشت ترین جایگاه (دوزخ) و پیروان راستی از نیکوترین جایگاه (بهشت) برخوردار گردند». در بندهای بالا نیز، "روز حساب" و همچنین "زندگی جاودانی آخرت" به زمانی در آینده دلالت می نمایند. به زبان دیگر، این بخش گاتها، بهشت و دوزخ را تنها در ذهن ما و در روزگار زیست خودمان نمی داند. بلکه برای آن روز واپسین، زمانی را در آینده ای ناروشن وعده می دهد.
چند و چون ورود به بهشت و دوزخ
مفصل ترین توصیف را از بهشت و دوزخ می توان در "ارداویراف نامه" یافت ولی از آنجا که درونمایه این نسک بیشتر کشف و شهود فردی است، نمی خواهیم که سیر و سلوک عرفانی یک تن را به نگاه زرتشتی به بهشت و دوزخ تعمیم دهیم. بنابراین از این نسک، صرف نظر می کنیم.
در سه روز نخست پس از مرگ آدمی، روان پیرامون پیکر مرده می ماند. در فصل بیست و هشت بُندَهِشن اینگونه آمده است: « روزها و شبهایی که هنوز روان شخص مرده در روی زمین به سر می برد، از دیو "ویزارش"(Vizarsh) [1] در بیم و هراس و رنج است. پس از سه روز و سه شب، روان از پیکر مرده دور می شود.»[2] مرگ نیز مانند هر نیستی دیگر، پدیده ای اهریمنی است و در دامنه حضور اهریمن جای می گیرد. از اینرو، روان آدمی که آفریده اهورامزدا است، از پیکر جدا می گردد تا در فضای اهریمنی برجای نماند. دلیل اینکه، زرتشتیان دست زدن به مُرده را ناپاک می دانند و اجساد را در آب یا آتش نمی اندازند، همین است. پیکر مُرده به اهریمن تعلق می یابد و باید از آن دوری نمود.
در "گزیده های زاداسپرم" و در "روایات پهلوی"، می خوانیم: « پس از شب سوم، در پگاه، روان مرد پاکدین را چنین مى نماید که در میان چمن باشد و بوى خوش دریابد و او را چنین مى نماید که باد خوشبویی از نواحى جنوبى به سوى وى مى وزد. بادى خوشبوتر از همه بادهاى دیگر. در وزش این باد، وجدان وى به پیکر جوانی در نظر او نمودار شود، زیبا، درخشان، با بازوان سفید، نیرومند، خوشرو، راست بالا، و... آنگاه روان مرد پاکدین از او مى پرسد: «اى موجود جوان! تو کیستى؟» وجدان او را پاسخ مى دهد: «اى جوان مرد نیک اندیش و نیک کردار و نیک دین، من وجدان تو هستم. وقتى تو مى دیدى که دیگرى لاشه مى سوزانید و به بت پرستى مى پرداخت و درختها را مى بُرید، تو نشسته و گاتها مى سرودى و آبهاى نیک و آذر اهورا را مى ستودى و مرد پاک را که از نزدیک و دور مى رسید، خشنود مى ساختى.»

در فرگرد سوم از "هادختنَسک" آمده است: «زرتشت از اهورا مزدا مى پرسد که « وقتى شخص گناهکار از جهان درگذرد، روان او در سه شب نخستِ درگذشت، در کجا آرام گیرد؟» اهورامزدا پاسخ مى دهد: «روان او در شب نخست تا سوم، گرد بالین جسد سرگشته به سر مى برد و در حالى که افسرده و پژمرده و غمگین است، بخشی از گاتهاى اشتود را مى خواند: "اى اهورا مزدا! به کدام کشور روى آورم؟ به کجا پناه جویم؟"
... پس از سپرى شدن شب سوم و در بامداد روز چهارم روان مرد ناپاک را چنین مى نماید که در میان برفها و یخها باشد و بوى اجساد گندیده به مشامش رسد. و او را چنین به نظر آید که باد متعفن از سوى شمال به سوى او مى وزد. در وزش این باد، وجدان خود را مى بیند که به پیکر موجودى زشت روى، چرکین و خمیده زانو، به او روى مى آورد. روان مرد ناپاک از او مى پرسد: "تو کیستى که هرگز از تو زشت تر ندیده ام؟" آن موجود پاسخ مى دهد: "اى مرد بد اندیش و بدگفتار و بدکردار، من کردار و وجدان بد تو هستم. از بس کردار تو بد است، من چنین زشت و تباه و بزهکار و رنجور و پوسیده و گندیده و درمانده شده ام."
در همه متون زرتشتی، در بامداد روز چهارم پس از مرگ، روان از تن انسان جدا می شود. روان برای رفتن به بهشت یا دوزخ باید از روی پلی به نام چینود گذر کند. پل چینود یا چینوت که در زبان اوستایی، "چینوَت پِرِتُو" (Činvat Peretum) گفته می شود، پلی استوره ای است که یک سرش بر فراز "دایتی"[3] در "ایران وَیجَ" و سر دیگرش بر فراز البرز کوه ("هَرَبرزایتی" در زبان اوستایی) می باشد.[4] روان از پل چینود گذر مى کند و آنگاه در پیشگاه سه ایزد (میتره، سروش، رشنو)، دادرسی انجام می شود. در دست رشنو ترازویى است كه در دو كفه آن كردارهاى نيک و بد را نهاده و مى سنجد.
برای روانی که رهسپار بهشت است، گذر از پل چینود بسیار آسان است. بنا بر نَسک های پهلوی، پل چینود برای نیکوکاران به بلندی نُه نیزه یا بیست وهفت تیر فراخ می گردد. روان پاکدین، نخستین گام را برداشته، به پایه اندیشه نیک (وهومت) درمی آید و با دومین گام، به پایه گفتار نیک (وهوخت) درمی آید. روان مرد راست کردار با سومین گام به پایه کردار نیک (وهورشت) درمی آید. سرانجام، روان فرد درستکار در گام واپسین به درون بهشت می رود. اوستا پژوهان به پیروی از گزارشگران پهلوی، چهار جایگاه بهشتی را چنین تقسیم بندی کرده اند: خورشید پایه، ماه پایه، ستاره پایه و "انغزه رئوچه" یا فروغ بی پایان.

ولی برای گناهکاران، پل پینود مانند لبه تیغ، باریک و تیز می شود و گذر از آن مانند راه رفتن بر لبه شمشیر دشوار می گردد. بنابراین، او از پل به میان فلز گداخته فرو می افتد. در بند سیزدهم هات پنجاه و یکم آمده است: « دروغگویان ، آنگاه که به پل چینود رسند و کردارهای زشت جهانی خود را آشکارا  پیکرآسا در پیش چشم خود بینند ، به هراس افتند و خروش و فغان برآورند». در "دادستان دینیک" و همچنین در "مینوی خرد" می خوانیم: « روان گناهکار به وسیله دیو نزد پل مى رود. در ضمن بازجوئى در سر پل، علت تبهکارى هاى او را از وى می پرسند. او به بهانه هائى راه نجات مى جوید. آنگاه این پل براى او از لبه تیغ تیزتر و از لب او نازکتر مى شود. سپس درى از دوزخ بر روى او باز مى شود.»
روان گناهکار در نخستین گام به "دُژمت" یعنی اندیشه بد، در گام دوم به "دُژوخت" یعنی گفتار بد و در گام سوم به "دُژورشت" یعنی کردار بد، وارد می شود. پس از گذار از این مراحل سه گانه، به فضای تیرگی بی پایان  یعنی "انغرت منگه"  یا "دوژنگه" یا دوزخ  می رسد. آنجا، جایگاه اهریمن است و خان و مان دروغ نامیده می شود.
اگر کارکرد نیک و بد انسان یکسان بوده باشد، او را به جایی که "همیستگان"[5] نام دارد که همان برزخ است می برند. آنجا نه دارای بهره های بهشت است و نه رنجهای دوزخ.
رو در رو شدن هر کس با وجدان (دَئِنا) خود در هنگامی که رهسپار پُل چینود است، حکایت از غیرجسمانی بودن بهشت و دوزخ دارد. رنج و آزاری که متوجه روان بدکار و یا آسایش و آرامشی که از آنِ روان نیکوکار می شود، از دیدن چهره زشت و مشمئز کننده وجدان بدکاران و چهره زیبا و ستودنی نیکوکاران، دریافت می گردد.
کدامیک از میان روان و فروهر به بهشت و یا دوزخ می رود؟
از آنجا که برای بدکاران و گنهکاران، روان ها آلوده شده اند، نمی توانند به اهورا مزدا بپیوندند. از اینرو، در جهان بینی زرتشتی، "فروهر" که بر خلاف روان، آلودگی نمی پذیرد، بخشی از انسان است که پس از مرگ به نزد اهورامزدا بازمی گردد. فروهر، پاره ای از سرشت اورمزد است که به انسان داده شده است و به زبان دیگری روح دمیده شده اهورامزدا در پیکر انسانهاست. پس از مرگ آدمی، حتی یک انسان بدکار، فروهرش به سوی اهورا مزدا برمی گردد ولی روان به بهشت یا دوزخ می رود.[6] در حقیقت، بر بنیاد جهان بینی زرتشتی، فروهر و روان هرگز به تن باز نمی گردند و اصولا در ایران باستان، نظریه تناسخ مطرح نبوده است.[7]
یادآوریم می شود که نزدیکی دو فرایافت روان و فروهر موجب گردیده است تا مترجمان و مفسران اوستا خود نیز دچار آشفتگی شوند و در مواردی، این دو را به جای یکدیگر گذاشته اند. اوستا این دو فرایافت را از هم آشکارا جدا می داند.[8]
بهشت و دوزخ ابدی نیستند و در پایان جهان که هر گونه دروغ در جهان نابود شده است، روانها از دوزخ بیرون آورده شده و از گناهان خود پاک می شوند و به روانهای اشوان می پیوندند و با فرشکرد، دور نوینی از زیست بر روی زمین آغاز خواهد شد که در آن هیچگونه بدی و رنجی وجود نخواهد داشت. در آن فضا، همه روانها بی آنکه پیر شوند یا فساد پذیرند تا ابد برجای خواهند ماند.
این بدان معناست که سرنوشت فرجامین بشر آکنده از خوشی و بهروزی است. در فرجام کار، حتی گناهکاران این بخت را خواهند داشت که به جهان پر از نیکی و شادی بپیوندند. بنابراین دین زرتشتی در سرانجام کار، به همه باورمندان خود، نوید رهایی و زندگی خوش را می دهد. جاودانه نبودن رنج و سختی دوزخ برای بدکاران، با منطق هم سازگار است. برای کسانی که در زیست گیتیایی خود که معمولا کمتر از صد سال است، کارنامه زشتی برجای نهاده اند، طبیعتا، کیفر هم باید کرانمند و ناجاویدان باشد. در غیر این صورت، خلاف داد و انصاف خواهد بود.



[1] - این دیو یکی از عناصر پلید است. کار این دیو فریب دادن مردمان و به دوزخ افکندن آنان است
[2] - فرگرد نوزدهم وندیداد
[3]- پژوهشگرانی مانند مارکوارت، هنینگ و هومباخ، رود "دایتی" را رود تجن و یا هری رود می دانند. برخی دیگر از پژوهندگان، رود دایتی را   آمودریا می دانند. چکاد دایتی را در کنار رود دایتی (رود ارَس) نیز انگاشته اند. امید عطایی فرد گمانه زنی می کند که دایتی رد شمال ایران در نزدیکی دماوند باشد.
[4]- نسک نهم دینکرد، فصل ۱۹، بند سوم
[5]- به معنای "جاودان آرام" و "همواره یکسان" است.
[6]- فروهر متفاوت از روان است. فروهر در عین حال که در همه موجودات (همه آفریده ها) موجود است، از یک وحدت برخوردار می باشد. چراکه بر خلاف روان، فروهر آلودگی پذیر نیست و تا زمان مرگ به پاکی روز نخست می ماند. در جاهایی حتی سخن فروهر اهورا مزدا می شود و این نشان می دهد که فروهر در کل یک چیز است که میان همگان از شخص آفریننده تا آفریده ها پخش شده است و پیوندی تنگاتنگ با هم دارد.
[7]- ابن سینا با اینکه استدلال می کند که رستاخیز نمی تواند جسمانی باشد، ولی بر حُکم اسلام دال بر جسمانی بودن رستاخیز، گردن می نهد. ملاصدرا که می کوشید آشکارا متفاوت از حُکم اسلامی سخن نگوید، اینچنین نوشت که اسلام رستاخیز را جسمانی می داند ولی تن آدمی در رستاخیز با تن اینجهانی او یکی نیست بلکه همزادی جسمانی از روان همراه انسان است. این نظریه او شکل تغییر یافته ای از مفهوم فروهرها در آیین زرتشت بود. 
[8]- در هات بیست و شش می خوانیم:«ما می ستاییم جان و وجدان و درک و روان و فروهر نیاکان را»