خُنيا و خنياگري در روزگار اشكانيان


خُنيا و خنياگري در روزگار اشكانيان


آناهيتا كاوياني
 پس از شاهنشاهي هخامنشيان، پهنه ي ايران، دچار ستم و ويراني شد. اين روزگارِ تلخ تا آغاز پادشاهي اشكانيان در روزشمار تاريخي ايران به روزگار ناآشناي «سلوكي» نامور است. هرچند اين بيگانگان در پي دگرگوني انديشه ها‌‌ي مردم بودند؛ در برابر، ايرانيان نيز در پاسداري از شناسههاي خود چون زبان و فرهنگِ ايراني پاي‌ ‌مي فشردند. در اين ميان، خنياي(:موسيقي) ايراني نيز از جوششِ هميشگي باز نايستاد و تا به روزگار اشكاني زنده و پويا ماند. در پي سوختن و نابود شدن بايگاني، نسكخانه(:كتابخانه) و دفترهاي ايرانيان به دست بيگانگان، برخي از نوشته هاي همين ويرانگران است كه پارهاي از آگاهي هاي ما را در اين روزگاران پوشش مي‌‌ دهد. بنا به گفته ي «پلوتارك» اشكانيان داراي سازها و نواهاي گوناگون بودهاند؛ همچنين آنها سازي به نام «كوسپایه دار» داشته ‌‌اند كه در روزگار كنوني از سازهاي باشكوهي به شمار مي آيد. «استرابون» جغرافيانويس يوناني نيز، از وجود سامانه ي آموزشِ نوازندگي و آوازخواني در روزگار پارتيان ياد مي كند. كهن ترين سندي كه از اين روزگار به دست آمده، دستاورد كاوش هايي بوده كه باستان شناسان روسي در بخش باستاني «نسا» (از پايتخت هاي اشكاني) انجام داده اند. در اين كاوش ها، 40 جامِ با ارزش شاخ وار بزرگ در گنجه ي مُهر شده در سرايي(:خانه) چهارگوش به دست آمد. اين جام ها از چند بخش عاجِ فيل ساخته شده و از آن رو كه وزن سنگيني داشته اند تنها در آيينهاي ويژه به كار ميرفته اند. نگاره ي مهرهايي كه به در بسته ي اين سراي كوچك زده شده نشان مي دهد كه جام ها از آنِ روزگار نخست پارتها است. يكي از جام هاي عاجي با نمادهايي زيبا پرداخت شده كه نشانگر آييني است كه در آن، رامشگرانِ پوستينه پوش چند غوچ(:قوچ) را به پيش مي رانند؛ يكي از اين نوازندگان سرگرم نواختن سازي همانند «چنگ» است و ديگري «دوناي» مينوازد. در بازماندههاي باستاني «شوش» نيز دو پيكره ي سفالين از دو آوازه خوان اشكاني پيدا شده كه در دست يكي «تنبور» و در دست ديگر «بربت»(:عود) است و در حال نواختن هستند. از ديگر سازهاي اين زمان ميتوان از چنگ، ني، تار و بسياري ديگر ياد كرد كه در داستانِ كهن «ويس و رامين» * آمده است.
ميدانيم كه پارتيان در پدافند(:دفاع) از مرزهاي ايران پيكارهاي بسياري در خاور(:شرق) و باختر(:غرب) با روميان و سكاييان داشته اند، بنابراين داراي خنيايِ رزمي گسترده و سازهايي مانند: «تبل، كوس، شيپور وناي» بوده اند كه در ارتش به كار ميرفت.
در زمان بلاش يكم (51 تا78 پيش از ميلاد) از آن رو كه به گرد آوري «اوستا» پرداخته شد، خنيايِ ديني نيز گسترش پيدا كرد. دست نوشته هاي «كارنامه ي اردشير بابكان»، «درخت آسوريك» و «ويس و رامين» كه از يادگارهاي اين روزگار هستند نشان از آن دارند كه آموزش سرودو رامشگري در كنار دانش هاي ديگر روايي(:رواج) داشته است و نيز از نواختن تنبور به دست اردشير در دربار اردوان پنجمِ اشكاني ياد كردهاند. مي توان افزود كه پارتيان به نمايش يا تياتر بسيار دلبسته بودند. اين هنر به ويژه در شاهنشاهي «اُرد يكم» آن زمان كه پادشاه سرگرم ديدن نمايشي در ارمنستان بود با افتادن سر كراسوس سردار شكست خورده ي رومي- در پرده ي نمايش، جاودانه شد. در كاخ هاي ايران و در نشست هاي اشكانيان، نمايش هاي بسياري برپا ميشد. ارد، شاه اشكاني و نيز «آرتاوازد» پادشاه اشكاني در ارمنستان، نمايش نامه نويس بودهاند. باستان شناسان در شهر بابل، بازمانده ي يكي از نمايشگاه هاي اشكاني را يافته اند.
مي دانيم كه نوازندگي، سرود و نمايش از يكديگر جدا نيستند، پس بي گمان در اين زمان خنيايِ ايراني پيشرفت بسياري كرد و با همين شكوهمندي به روزگار ساساني رسيد. همچنان كه ياد كرديم، پارتيان از خنيا و رامشگري و به ويژه از آواز براي آموزش و پرورش بهره برداري مي كردند. از آن ميان مي توان آوازي را نام برد كه در آن از 360 روشِ برداشت «خرما» نام برده شده است. هنر اشكاني به ويژه گروه پارتيِ «گوسان»، پويايي هنر ساساني، ميان روداني(بينالنهرين)، قفقازي، اران، آسياي ميانه و به ويژه ارمنستان را به دنبال داشت. گوسان ها گاه به تنهايي و گاه در يك گروه در سراسر ايران به گسترش هنرهاي گوناگون مي كوشيدند. آنها در انجمن ها، شكارگاه ها، آوردگاه ها، جشن ها و سوگواري ها گردهم مي آمدند و به ترانه سرايي، نوازندگي، نمايشگري، طنزپردازي، داستان گويي و چكامه سرايي ميپرداختند. بر اين پايه داستان هاي كهن ايران به ويژه داستان هاي پهلواني يا كياني به ياري آن ها درخشش ويژه اي مي يابد و گسترشِ آيين هاي باستاني ايران، مايه ي برجاماندن بسياري از داستان هاي كياني مانند «ايادگارِ زريران» و بخشهاي بسياري از سرگذشت ايرانيان بود كه سرانجام در «خداي نامه» و سپس در «شاهنامه» جاودانه شد. به راستي داستان هاي پهلواني(:حماسي)، در روزگار پارت ها به دو گونه ي نظم  و نثر آفريده شده است.
دفترهاي «ويس ورامين» و «درختِ آسوريك» از يادگارهاي همين گوسان ها است كه از آن ها نام برديم.
بدين گونه آيين هاي خنياگريِ ايران، همانگونه كه از پيشينيان به اشكانيان رسيده بود به آيندگان شان؛ ساسانيان رسيد و زنجيره ي دهش و گسترشخنياي ايراني در ايران و جهان گسسته نشد.
زيرنويس:
*داستان «ويس و رامين» از نوشته هاي پهلوي كهن است كه سرايندگان بسياري از آن ياد كردهاند. «فخرالدين اسعد گرگاني» سراينده ي سدهي 5 مهي در اسپهان(:اصفهان) با خواجه «عميدابوالفتح مظفرنيشابوري» فرماندار اسپهان درباره ي اين داستان گفت و گو كرده و به درخواست او به سرودن آن پرداخته است. او اين دفتر را به  سال۴۴۶مهي به پايان رسانده و در آن «عميدابوالفتح» را ستوده است. شيوه‌‌ ي نوشتار آن ساده و روان است و بسياري از واژههاي پارسي در آن به همان گونه ي كهنِ نخستين ديده ميشود.
ياري نامهها:
۱پلوتارك- حيات مردان نامي- برگردان مشايخي-۴ پوشينه- بنگاه ترجمه و نشر كتاب- تهران۱۳۳۶
۲دياكونف- اشكانيان- برگردان: كريم كشاورز - چاپ تهران- بهار۱۳۵۱
۳ - راهگاني، روح انگيز - تاريخ موسيقي ايران- نشر پيشرو- چاپ اول تهران۱۳۷۷
۴- ستوده، زرتشت- خنياينژادگان ايراني- نشر كتاب سهراب(برونمرز)- آبان۳۷۳۸ زرتشتي
۵ - فرهوشي، بهرام - كارنامه اردشير بابكان- نشر دانشگاه تهران- چاپ دوم ۱۳۷۸
۶سامي، علي- تمدن ساساني-۲پوشينه- (بخشي از گردآوري يادداشتهاي آموزشي دانشكدهي ادبيات دانشگاه)
۷- هرمن، جرجينا- تجديد حيات هنر و تمدن در ايران باستان- برگردان مهرداد وحدتي- نشردانشگاهي- چاپ اول ۱۳۷۳