من با هیچ کس بر سر آیین و باوری که دارد نمی جنگم چون خدای هرکس همان
است که خود او می گوید . کورش بزرگ .
.... دروازه بابل گشوده شد و
کورش با ارابه خورشید که در جلو او حرکت می کرد وارد بابل گردید . بابلی ها در
این اندیشه بودند که غارتگران برای غارت بابل آمده اند . بعد از ان که سربازان
کورش وارد بابل شدند . کورش گفت . اهالی بابل آزادید و هیچ کس حق ندارد بشما
آسیبی برساند و هر خدایی که دوست دارید یپرستید و سپس خود به معبد مردوک رفت و
به وی ادای احترام کرد . برای بابلیان غیر قابل باور بود چون هرگز چنین چیزی ندیده بودند. فردای آنروز دستور داد فرمان آزادی انسانها
را بر استوانه بنویسند و در شهر قرار دهند تا همه بدانند آزادند و آزادی حق مسلم
آنهاست و سپس یهودیهایی که اسیر و در بند بودند را آزاد کرد و این کار او باعث شد که نام او را به کتاب مقدس تورات ببرند .
امروز بعضی ها ایراد می گیرند
که چرا کورش این استوانه آزادی حقوق بشر
را در بابل انتشار داد و در ایران نداد . برای اینکه کورش
می دانست که در ایران آزادی دارند و خود
نیز از اشوزرتشت آموخنه بود که باید همه آزاد باشند و آزادی گزینش داشته
باشند چون اشو زرتشت در گاتها فرموده: (
ای خداوند جان و خرد هنگامی که در روز ازل چسم و جان آفریدی و از منش خویش نیروی
اندیشیدن و خرد بخشیدی، زمانی که به تن خاکی روان دمیدی وبه انسان نیروی کار کردن، سخن گفتن . رهبری
کردن عنایت فرمودی خواستی تا هر کس به دلخواه و با کمال آزادی کیش خود بر گزیند .)
هات ۳۱، بند ۱۱.
پس این آزادی حقوق بشر باید بجایی می رفت که همه بنوعی در بند
بودند تا آزادی را درک کنند چون آنها بعد
از آزادی دریافتند که آزادی چه نعمت گران بهایی است .
گزینفون رویداد نگار یونانی نوشته: کسانی بودند که فرسنگ ها با کورش
فاصله داشتند ولی می خواستند تحت الحمایه او باشند چون می دانستند که وی به انها
آزادی خواهد داد .
مگر نه این که هر ملتی هر نوع حکومتی که شایسته اوست بر او حاکم می
شود بنگر چه بزرگ بودند ایرانیان که چنین ابرمردی بر آنها سلطنت می کرده .