بوذرجمهر پرخیده
دري
زرتشتيان امروز در ايران ، به زباني با هم حرف مي زنند كه خود به آن «
دري » يا « گوروني » مي گويند . دري زرتشتي داراي لهجه هاي گوناگون است . لهجه
خرمشاهي ، كوچه بيوكي ، شريف آبادي و ... كه گويشهاي اين مكان ها در بعضي كلمات و
شيوه بيان اختلاف دارند و متمايزند و براي اهل زبان ، خود نشانه اي است كه مي
تواند زادگاه هر كس را تعيين كند ، و مي توان از روي لهجه گوينده تشخيص داد كه هر
كس از كدام ناحيه آمده است . گاهي تقليد لهجه ها وسيله اي براي شوخي و تفريح بوده
، كه امروزه براي نسل جوان شناخته شده نيست و به فراموشي سپرده شده است . گمان مي
رود اين زبان كه ريشه در زبان كهن ايراني دارد پيش از رواج فارسي در منطقه يزد
همگاني بوده و براي آنجا زبان بومي مردم به شمار مي رفته است . به مرور زمان ، در
برابر نفوذ روز افزون فارسي ، بين عامه مردم منسوخ و فراموش شده است، اما زرتشيان
و نيز كليميان ، هر يك گونه اي از آن را نگاه داشته اند و آن را به عنوان زبان
ويژه خود به كار برده اند .
در نيشابور و هم در كردستان وجوه تشابه فراوان و بسياري بين لهجه محلي
با زبان دري زرتشتي وجود دارد و اين نشان مي دهد كه اين زبان ريشه در تاريخي دور
دارد و بعضي از واژه هاي آن حتي به زمان اشكانيان و يا پيش از آن مي رسد. بسياري
از پارسيان هند هم به اين زبان آشنايي دارند و با آن سخن می گویند و این نشان مي
دهد كه مهاجرين همراه خود ـ و گاه با وسواس و تعصب ـ زبان را به هند برده و بين
خود رواج داده اند و تا به امروز حفظ كرده اند .
البته بايد بدانيم كه زبان مادري زرتشتيان پارسي هند گجراتي است ، اما زبان دري زرتشتي هم در بين بسياري از آن ها رواج دارد .
زرتشتيان كرمان، اكنون ، به ندرت به اين زبان صحبت مي كنند . از آنجايي كه واژه هاي دري زرتشتي كرماني با دري زرتشتي يزد، در موارد بسيار زياد يكسان است ، مي توان به اين نتيجه رسيد كه اصل و نسب زرتشتيان كرمان از يزد بوده، و اجداد آنها ، شايد به علت فشارهاي محلي به كرمان مهاجرت کرده اند. و جالب اینکه در کرمان لهجه دري زرتشتي ويژه زنان و دختران بوده و مردان كمتر با اين لهجه آشنا بوده و به آن تكلم مي كرده اند . دليل آن شايد كار شهري براي مردان بوده است .
استاد پورداوود ، در پيش گفتار كتاب « فرهنگ بهدينان » بر اين باور است كه « گور » و گبر يكي است و در ادبيات فارسي و عربي به معناي « كافر » آمده است و بهتر است كه زبان دري زرتشتي به نام « گوروني » خوانده نشود .
هم چنين او مي گويد كه مناسب نيست كه اين زبان را « دري » ناميد ، چرا كه زبان فارسي امروزي را « دري » مي نامند و بر اين باور است كه اين زبان « زبان بهدينان » و يا « لهجه زرتشتيان » ناميده شود . ( فرهنگ بهدينان ـ چاپ دانشگاه تهران)
پورداوود در اين مقدمه مي نويسد : « در لهجه بهدينان ، واژه هاي بسيار درست و كهنسال و ريشه و بن دار ، بسيار است . برخي از آنها در لهجه هاي ديگر ايران زمين بزرگ هم ديده مي شود ... هم چنين در لهجه بهدينان واژه هايي از روزگاران گذشته به جاي مانده كه قدمت آنها به هزار سال پيش از اين مي رسد . »
دكتر مزداپور در كتاب « واژه نامه گويش بهدينان شهر يزد » مي نويسد : « دليل اختصاص داشتن زبان دري زرتشتي به يك گروه ديني احتمالاً دليلي تاريخي و جغرافيايي است ؛ وگرنه نسبت آن با زبان اوستايي ، زبان كتاب مقدس زرتشتيان ، و هم چنين با زبان پهلوي ساساني ، كه از روزگار ساسانيان زبان نوشتاري زرتشتي بوده است ، نسبتي مستقيم نيست . مي دانيم كه زبان نيايش هاي ديني زرتشتيان زبان اوستايي است و اين زبان از لحاظ قدمت به دوران باستاني باز مي گردد و نيز مي دانيم كه زند يا تفسير اوستا و نوشته هاي قديمي ديني ، پس از اوستا به فارسي ميانه ، فرزند فارسي باستان است ، كه اين يك هم ، خود از زبان اوستايي جدا و متمايز است و زبان مردم فارس و كتبيه هاي هخامنشيان به شمار مي آيد . زبان دري زرتشتي ، تفاوت هاي مهمي با فارسي ميانه و فارسي باستان دارد و هر چند داراي نزديكي بيشتري با زبان اوستايي است ، اما نمي توان آن را فرزند مستقيم زبان اوستايي دانست . »
در جاي ديگر مي نويسد : « ... خصايصي را هم مي توان بر شمرد كه زبان دري زرتشتي را به كلي متمايزمي گرداند و به آن به عنوان زبان گفتاري حافظان دين كهن ايران و فرهنگ باستاني نياكان ما ، ارزشي ويژه مي بخشد : به واسطه بقاي سنت كهن و برگزاري مداوم آداب و رسوم و آيين هاي قديمي به وسيله گويندگان اين زبان ، خواه ناخواه رشته اي از واژه هاي خاص در آن وجود داشته است و دارد كه خود وجه تمايز مهم آن از زبان ها و گویشهاي ديگر به شمار مي رود . ..به نظر مي رسد كه اين زبان در حوزه هاي معنايي معيني ، مانند حوزه مفاهيم مربوط به « قدرت و سركشي » يا « سلاح و اسب » بسيار تهيدست است ، تو گويي واژه هاي خود در حوزه هايي كه به مفاهيمي از نوع « غم و اندوه » و انواع « نگراني ها » و « رنج ها » بازمي گردد ، افزوده است . بي گمان توانمندي اين زبان در بيان « آفرين ها و دعاها و تعارف ها » چندان است كه در موارد بسياري بازگردان آن ها به فارسي ... دشوار است . » دكتر مزداپور بر اين باور است كه : « ... مي توان چنين انگاشت كه پيروان بازمانده دين كهن ايراني در روزگاراني نه چندان دور از زمان ما ، در شهر يزد و نواحي پيرامون آن ، مأمن و پناهگاهي يافتند و به تدريج از رهگذر مهاجرت ، در آنجا وطن گزيدند و متمركز شدند . آنگاه با فراگرفتن زبان بومي منطقه ، كه در برابر نفوذ رو به گسترش و فزاينده فارسي ، ... رو به فراموشي مي رفت ؛ يا فراگرفتن زباني كه به گروهي خاص از پيروان كيش كهن ايراني اختصاص داشت ، از آن زبان قديمي در ارتباط ميان گروهي خود بهره جستند و آن را در مقام زبان اختصاصي و نهانگون خود اختيار نمودند و به نگاهداري آن پرداختند . » زرتشتيان اين زبان را براي نگارش به كار نمي بردند و نمي برند . براي نمونه مي توان از روايات داراب هرمزديار ، زرتشت نامه بهرام پژدو و قصه سنجان نام برد كه به زبان فارسي ، فارسي ميانه يا فارسي زرتشتي نوشته شده اند .
پاسداري از اين زبان تا مدت ها ـ و اكنون نيزـ سنتي پسنديده بوده و سخن گفتن به این زبان بسیار مهم و از واجبات شناسايي زرتشتي بودن در طول تاریخ بوده است. و در بسياري جاها ، در روستاهاي يزد ، فارسي معمولي رواج نداشته و به طور همه گير ، دري زرتشتي زبان مادري بوده است . مردم روستاهايي كه با شهر و ديگر دين ها ارتباط كمتري داشته اند ، خلوص زبان آنها بيشتر حفظ شده و فارسي كمتري در آن به كار مي رود .
در بسياري موارد ، غيرت و حتي وسواس و تعصب در نگه داري اين زبان ، سبب پايداري و حفظ آن شده است . دو نمونه نوشته زير ، كه اولي در اسفند ماه 47 و ديگري در فروردين 48 در مجله هوخت به چاپ رسيده ، گوياي باور دلسوزان و روشنفكران زرتشتي به نگه داري اين زبان بوده است . و امروز وضع بدتر شده ، بدبختانه اين غيرت و همت كم رنگ تر شده و كسي را ياراي اينگونه تفكرات نيست .
در اسنفد ماه 47 ، مجله هوخت نوشته اي با عنوان « راستي عقيده شما چيست » را از روانشاد خداداد خنجري به چاپ رساند كه طي آن نويسنده در سبك طرح و داستان عامیانه، لزوم تربيت فرزندان و آموزش آنها به نگهداري زبان مادري زرتشتي را گوشزد كرده است : نويسنده پس از مقدمه ، از قول دوستش مي نويسد : « چند روز پيش خانواده عمويم براي تجديد ديدار و شايد هم براي انجام كارهاي ديگر ، از تهران به ده ما آمدند و در خانه خودشان مسكن كردند . ... در حدود هفده سال بود كه خانواده اش را نديده بودم . مخصوصاً دختر پانزده ساله اي داشت كه در تهران به دنيا آمده بود و هنوز يزد را نمي شناخت ... خاله پيرم با دستمالي پر از برگ سرو و انار شيرين و آويشن و نقل و بادام و سنجد و ديگر چيزها وارد شد . .. و در حالي كه برگ سرو و انار را به دست دختر پانزده ساله عمويم مي داد و آويشن و نقل و سنجد و بادام را در مشت او مي ريخت ، با همان زبان حالش را پرسيد . دختر بدون اينكه جوابش را بدهد به مادرش خيره شد ... زن عمويم براي انجام كاري از اتاق بيرون رفت و دخترش نيز به دنبال او بيرون دويد ... و من كه دم در نشسته بودم ، صدايش را شنيدم كه با خشم به مادرش مي گفت : مامي ! منكه از دست اينها خسته شدم ، آخر اينها چرا مثل آدم حرف نمي زنند ، اگر قرار باشد فردا هم كه براي خريد به شهر مي رويم اينها هم با همین لباس و ريخت و قيافه با ما بيايند و در خيابان هم همينطور حرف بزنند من كه اصلاً نمي آيم ، كاش زودتر به تهران برمي گشتيم .
... انگار كوهي را روي سرم خراب كردند ، مي خواستم فرياد بزنم و به او بگويم همين لهجه اي كه تو با آن بيگانه اي همان است كه نياكانت قرن ها با آن حرف زدند و براي نگه داري و زنده نگه داشتن آن رنج ها كشيدند ، سرگرداني ها ديدند و حتي برخي جان بر سر آن نهادند .
همين لباسي كه تو اكنون از آن شرم داري همان است كه مادرانت مي پوشيدند و به آن مي باليدند . چون همين لباس و همين لهجه كافي بود تا روشنفكران و دانايان جامعه به دارنده آن اطمينان و احترامي مخصوص در قلب خود احساس كنند . همين آداب و رسوم كه اينك برايت خستگي آور است ، همان چيزي است كه پس از گذشت سده هاي متمادي اصالت نژاد و غرور ملي ما را در خود نهفته دارد و فقط باريك بينان و نيك انديشان پي به اهميت و شكوه آن مي برند .
مي خواستم اينها را با صداي بلند به او بگويم ، اما چه فايده ، او كه گناهي نداشت . گناه پدر و مادر او بود ... »
در شماره فروردين ماه 48 مجله هوخت ، روانشاد دكتر فرهاد آباداني ، استاد زبان هاي باستاني دانشگاه اصفهان ، در تأييد نوشتار بالا ، مقاله مفصلي را با عنوان « لهجه بهدينان » به چاپ رساند كه گوشه اي از آن چنين است :
« ... هنوز فراموش نمي كنم ساعات درس پهلوي در دانشگاه تهران را كه چون با « لهجه بهدينان » آشنا بودم ، خيلي بهتر و زودتر از ساير همدرسان اين زبان را فراگرفتم و در طي دوران تحصيل چه در ايران و چه در بمبئي ، براي من كمك بزرگي به فرا گرفتن زبان پهلوي بود .
بسيار جاي تأسف است كه پدران و مادران مقيم تهران از يك وظيفه بسيار خطير و مهم ملي و ميهني ، به عناوين مختلف كوتاهي مي نمايند .
.... نبايد فراموش كرد كه پدران و مادران ما در دوراني بسيار سخت تر از روزگار ما زندگي مي كردند ، ولي هرگز حاضر نبودند دين آبا و اجدادي خود را در مقابل اين گونه عذرها ، پنهان كنند و از آداب و رسوم خويش دست بكشند .
.... احترام و نگه داري آداب و رسوم ملي ، هيچ گاه سبب عقب افتادن از قافله تمدن نيست ، اگر كسي به گذشته پر افتخار خود بي علاقه باشد ، به آنچه كه امروز هم دارد نمي تواند علاقه مند باشد
و اين ها ، سال هاست كه گفته و نوشته مي شود . مثل اين است كه مردم اين جماعت ستم كشيده و رنج ديده در طول تاریخ، خود را به دست باد سپرده اند و بي هيچ علاقه اي به تاريخ ، فرهنگ و زبان خود ، هر چه پيش آيد را خوش مي دارند و بي تفاوت به نقش بنياديني كه در حفظ آثار كهن دارند ، روزگار مي گذرانند و بي خبري را دوست دارند !
چه خوب بود اگر حافظه تاريخي داشتيم و يا دست كم كسي به فكر مي افتاد و اين آثار فرهنگي ـ به ويژه اصيل و دست نخورده زرتشتي ـ را به طريقي حفظ مي كرد .
شايسته است به كوشش هاي روانشاد جمشيد سروشيان براي كتاب « فرهنگ بهدينان »، دكتر كتايون مزداپور براي كتاب « واژه نامه گويش بهدينان شهر يزد » و مهربان اشيدري براي كتاب «واژه هاي زبان دري كرماني » آفرين گفته ، كارهايشان را ارج نهيم .
البته بايد بدانيم كه زبان مادري زرتشتيان پارسي هند گجراتي است ، اما زبان دري زرتشتي هم در بين بسياري از آن ها رواج دارد .
زرتشتيان كرمان، اكنون ، به ندرت به اين زبان صحبت مي كنند . از آنجايي كه واژه هاي دري زرتشتي كرماني با دري زرتشتي يزد، در موارد بسيار زياد يكسان است ، مي توان به اين نتيجه رسيد كه اصل و نسب زرتشتيان كرمان از يزد بوده، و اجداد آنها ، شايد به علت فشارهاي محلي به كرمان مهاجرت کرده اند. و جالب اینکه در کرمان لهجه دري زرتشتي ويژه زنان و دختران بوده و مردان كمتر با اين لهجه آشنا بوده و به آن تكلم مي كرده اند . دليل آن شايد كار شهري براي مردان بوده است .
استاد پورداوود ، در پيش گفتار كتاب « فرهنگ بهدينان » بر اين باور است كه « گور » و گبر يكي است و در ادبيات فارسي و عربي به معناي « كافر » آمده است و بهتر است كه زبان دري زرتشتي به نام « گوروني » خوانده نشود .
هم چنين او مي گويد كه مناسب نيست كه اين زبان را « دري » ناميد ، چرا كه زبان فارسي امروزي را « دري » مي نامند و بر اين باور است كه اين زبان « زبان بهدينان » و يا « لهجه زرتشتيان » ناميده شود . ( فرهنگ بهدينان ـ چاپ دانشگاه تهران)
پورداوود در اين مقدمه مي نويسد : « در لهجه بهدينان ، واژه هاي بسيار درست و كهنسال و ريشه و بن دار ، بسيار است . برخي از آنها در لهجه هاي ديگر ايران زمين بزرگ هم ديده مي شود ... هم چنين در لهجه بهدينان واژه هايي از روزگاران گذشته به جاي مانده كه قدمت آنها به هزار سال پيش از اين مي رسد . »
دكتر مزداپور در كتاب « واژه نامه گويش بهدينان شهر يزد » مي نويسد : « دليل اختصاص داشتن زبان دري زرتشتي به يك گروه ديني احتمالاً دليلي تاريخي و جغرافيايي است ؛ وگرنه نسبت آن با زبان اوستايي ، زبان كتاب مقدس زرتشتيان ، و هم چنين با زبان پهلوي ساساني ، كه از روزگار ساسانيان زبان نوشتاري زرتشتي بوده است ، نسبتي مستقيم نيست . مي دانيم كه زبان نيايش هاي ديني زرتشتيان زبان اوستايي است و اين زبان از لحاظ قدمت به دوران باستاني باز مي گردد و نيز مي دانيم كه زند يا تفسير اوستا و نوشته هاي قديمي ديني ، پس از اوستا به فارسي ميانه ، فرزند فارسي باستان است ، كه اين يك هم ، خود از زبان اوستايي جدا و متمايز است و زبان مردم فارس و كتبيه هاي هخامنشيان به شمار مي آيد . زبان دري زرتشتي ، تفاوت هاي مهمي با فارسي ميانه و فارسي باستان دارد و هر چند داراي نزديكي بيشتري با زبان اوستايي است ، اما نمي توان آن را فرزند مستقيم زبان اوستايي دانست . »
در جاي ديگر مي نويسد : « ... خصايصي را هم مي توان بر شمرد كه زبان دري زرتشتي را به كلي متمايزمي گرداند و به آن به عنوان زبان گفتاري حافظان دين كهن ايران و فرهنگ باستاني نياكان ما ، ارزشي ويژه مي بخشد : به واسطه بقاي سنت كهن و برگزاري مداوم آداب و رسوم و آيين هاي قديمي به وسيله گويندگان اين زبان ، خواه ناخواه رشته اي از واژه هاي خاص در آن وجود داشته است و دارد كه خود وجه تمايز مهم آن از زبان ها و گویشهاي ديگر به شمار مي رود . ..به نظر مي رسد كه اين زبان در حوزه هاي معنايي معيني ، مانند حوزه مفاهيم مربوط به « قدرت و سركشي » يا « سلاح و اسب » بسيار تهيدست است ، تو گويي واژه هاي خود در حوزه هايي كه به مفاهيمي از نوع « غم و اندوه » و انواع « نگراني ها » و « رنج ها » بازمي گردد ، افزوده است . بي گمان توانمندي اين زبان در بيان « آفرين ها و دعاها و تعارف ها » چندان است كه در موارد بسياري بازگردان آن ها به فارسي ... دشوار است . » دكتر مزداپور بر اين باور است كه : « ... مي توان چنين انگاشت كه پيروان بازمانده دين كهن ايراني در روزگاراني نه چندان دور از زمان ما ، در شهر يزد و نواحي پيرامون آن ، مأمن و پناهگاهي يافتند و به تدريج از رهگذر مهاجرت ، در آنجا وطن گزيدند و متمركز شدند . آنگاه با فراگرفتن زبان بومي منطقه ، كه در برابر نفوذ رو به گسترش و فزاينده فارسي ، ... رو به فراموشي مي رفت ؛ يا فراگرفتن زباني كه به گروهي خاص از پيروان كيش كهن ايراني اختصاص داشت ، از آن زبان قديمي در ارتباط ميان گروهي خود بهره جستند و آن را در مقام زبان اختصاصي و نهانگون خود اختيار نمودند و به نگاهداري آن پرداختند . » زرتشتيان اين زبان را براي نگارش به كار نمي بردند و نمي برند . براي نمونه مي توان از روايات داراب هرمزديار ، زرتشت نامه بهرام پژدو و قصه سنجان نام برد كه به زبان فارسي ، فارسي ميانه يا فارسي زرتشتي نوشته شده اند .
پاسداري از اين زبان تا مدت ها ـ و اكنون نيزـ سنتي پسنديده بوده و سخن گفتن به این زبان بسیار مهم و از واجبات شناسايي زرتشتي بودن در طول تاریخ بوده است. و در بسياري جاها ، در روستاهاي يزد ، فارسي معمولي رواج نداشته و به طور همه گير ، دري زرتشتي زبان مادري بوده است . مردم روستاهايي كه با شهر و ديگر دين ها ارتباط كمتري داشته اند ، خلوص زبان آنها بيشتر حفظ شده و فارسي كمتري در آن به كار مي رود .
در بسياري موارد ، غيرت و حتي وسواس و تعصب در نگه داري اين زبان ، سبب پايداري و حفظ آن شده است . دو نمونه نوشته زير ، كه اولي در اسفند ماه 47 و ديگري در فروردين 48 در مجله هوخت به چاپ رسيده ، گوياي باور دلسوزان و روشنفكران زرتشتي به نگه داري اين زبان بوده است . و امروز وضع بدتر شده ، بدبختانه اين غيرت و همت كم رنگ تر شده و كسي را ياراي اينگونه تفكرات نيست .
در اسنفد ماه 47 ، مجله هوخت نوشته اي با عنوان « راستي عقيده شما چيست » را از روانشاد خداداد خنجري به چاپ رساند كه طي آن نويسنده در سبك طرح و داستان عامیانه، لزوم تربيت فرزندان و آموزش آنها به نگهداري زبان مادري زرتشتي را گوشزد كرده است : نويسنده پس از مقدمه ، از قول دوستش مي نويسد : « چند روز پيش خانواده عمويم براي تجديد ديدار و شايد هم براي انجام كارهاي ديگر ، از تهران به ده ما آمدند و در خانه خودشان مسكن كردند . ... در حدود هفده سال بود كه خانواده اش را نديده بودم . مخصوصاً دختر پانزده ساله اي داشت كه در تهران به دنيا آمده بود و هنوز يزد را نمي شناخت ... خاله پيرم با دستمالي پر از برگ سرو و انار شيرين و آويشن و نقل و بادام و سنجد و ديگر چيزها وارد شد . .. و در حالي كه برگ سرو و انار را به دست دختر پانزده ساله عمويم مي داد و آويشن و نقل و سنجد و بادام را در مشت او مي ريخت ، با همان زبان حالش را پرسيد . دختر بدون اينكه جوابش را بدهد به مادرش خيره شد ... زن عمويم براي انجام كاري از اتاق بيرون رفت و دخترش نيز به دنبال او بيرون دويد ... و من كه دم در نشسته بودم ، صدايش را شنيدم كه با خشم به مادرش مي گفت : مامي ! منكه از دست اينها خسته شدم ، آخر اينها چرا مثل آدم حرف نمي زنند ، اگر قرار باشد فردا هم كه براي خريد به شهر مي رويم اينها هم با همین لباس و ريخت و قيافه با ما بيايند و در خيابان هم همينطور حرف بزنند من كه اصلاً نمي آيم ، كاش زودتر به تهران برمي گشتيم .
... انگار كوهي را روي سرم خراب كردند ، مي خواستم فرياد بزنم و به او بگويم همين لهجه اي كه تو با آن بيگانه اي همان است كه نياكانت قرن ها با آن حرف زدند و براي نگه داري و زنده نگه داشتن آن رنج ها كشيدند ، سرگرداني ها ديدند و حتي برخي جان بر سر آن نهادند .
همين لباسي كه تو اكنون از آن شرم داري همان است كه مادرانت مي پوشيدند و به آن مي باليدند . چون همين لباس و همين لهجه كافي بود تا روشنفكران و دانايان جامعه به دارنده آن اطمينان و احترامي مخصوص در قلب خود احساس كنند . همين آداب و رسوم كه اينك برايت خستگي آور است ، همان چيزي است كه پس از گذشت سده هاي متمادي اصالت نژاد و غرور ملي ما را در خود نهفته دارد و فقط باريك بينان و نيك انديشان پي به اهميت و شكوه آن مي برند .
مي خواستم اينها را با صداي بلند به او بگويم ، اما چه فايده ، او كه گناهي نداشت . گناه پدر و مادر او بود ... »
در شماره فروردين ماه 48 مجله هوخت ، روانشاد دكتر فرهاد آباداني ، استاد زبان هاي باستاني دانشگاه اصفهان ، در تأييد نوشتار بالا ، مقاله مفصلي را با عنوان « لهجه بهدينان » به چاپ رساند كه گوشه اي از آن چنين است :
« ... هنوز فراموش نمي كنم ساعات درس پهلوي در دانشگاه تهران را كه چون با « لهجه بهدينان » آشنا بودم ، خيلي بهتر و زودتر از ساير همدرسان اين زبان را فراگرفتم و در طي دوران تحصيل چه در ايران و چه در بمبئي ، براي من كمك بزرگي به فرا گرفتن زبان پهلوي بود .
بسيار جاي تأسف است كه پدران و مادران مقيم تهران از يك وظيفه بسيار خطير و مهم ملي و ميهني ، به عناوين مختلف كوتاهي مي نمايند .
.... نبايد فراموش كرد كه پدران و مادران ما در دوراني بسيار سخت تر از روزگار ما زندگي مي كردند ، ولي هرگز حاضر نبودند دين آبا و اجدادي خود را در مقابل اين گونه عذرها ، پنهان كنند و از آداب و رسوم خويش دست بكشند .
.... احترام و نگه داري آداب و رسوم ملي ، هيچ گاه سبب عقب افتادن از قافله تمدن نيست ، اگر كسي به گذشته پر افتخار خود بي علاقه باشد ، به آنچه كه امروز هم دارد نمي تواند علاقه مند باشد
و اين ها ، سال هاست كه گفته و نوشته مي شود . مثل اين است كه مردم اين جماعت ستم كشيده و رنج ديده در طول تاریخ، خود را به دست باد سپرده اند و بي هيچ علاقه اي به تاريخ ، فرهنگ و زبان خود ، هر چه پيش آيد را خوش مي دارند و بي تفاوت به نقش بنياديني كه در حفظ آثار كهن دارند ، روزگار مي گذرانند و بي خبري را دوست دارند !
چه خوب بود اگر حافظه تاريخي داشتيم و يا دست كم كسي به فكر مي افتاد و اين آثار فرهنگي ـ به ويژه اصيل و دست نخورده زرتشتي ـ را به طريقي حفظ مي كرد .
شايسته است به كوشش هاي روانشاد جمشيد سروشيان براي كتاب « فرهنگ بهدينان »، دكتر كتايون مزداپور براي كتاب « واژه نامه گويش بهدينان شهر يزد » و مهربان اشيدري براي كتاب «واژه هاي زبان دري كرماني » آفرين گفته ، كارهايشان را ارج نهيم .