هخامنشی


هخامنشی



گردآوری و نگارش: فرید شولیزاده

پروردگارا بشود که فرمانروایان خوب و نیک کردار و دانشور بر مردمان فرمان برانند. خداوندا رهبر فریفتار،هر چند که خود را .پاک وانمود می کند، نمی تواند پیام آور تو [اهورامزدا] باشد.(گاتها)

آیا سیاست ورزی و سلوک کشورداری فرمانروایان هخامنشی بازتابی از بینش دینی و باورهای مذهبی آنان بوده است؟ آیا سرچشمه باورهای هخامنشیان، پیام و بینش زرتشت است؟

باید گفت که یادمان های تاریخ و آثار باستانی، وجود آتشکده هائی را نشان میدهند که از روزگار باستان در سرزمین مادها یافت شده و با آتشکده های روزگاران پس از آن بویژه هخامنشیان همانندی بسیار دارد. پیرامون باورهای مادها آثار نوشته آئینی در دست نیست و تنها میتوان به یادمان های باستانی، گور دخمه هایی با سنگ نگاره های آپریگون آتش و نام های برخی از رهبران و فرمانروایان مادی نظیر «فرااورتی» و «خشتره» که نام های سپندینه امشاسپندان در اوستا هستند، اشاره کرد. برپایه این گمانه ها شکلی از آیین مزدیسنا در میان آنها از جمله طایفه مغان مادی نفوذ و گسترش داشته است. «پروفسور ادوارد مایر» با توجه به رایج بودن واژه «مزدکو» در میان مادها بر این باور است که دین زرتشتی در میان آنها هم نفوذ بسیاری داشته است

پیرامون مزدیسنی شمردن هخامنشیان هم دیدگاه های موافق و مخالف بسیاری شنیده می شود، اما آنچه مسلم است با توجه به روحیات دینی آنها، کیش ایشان دستکم شباهتی به آیین های بابلی و آشوری نداشته و بری از خدایان خشمناک و حسود مردمان باستانی میان .رودان است

هرودت تاریخ نگار یونانی که تاریخ شناسان او را پدر تاریخ می خوانند، کیش ایرانیان را چنین توصیف می کند: آنها[پارسیان] بر پا داشتن معابد و ساخت مجسمه خدایان(بت) و ایجاد قربانگاه برای ایشان را جایز نمی شمرند و در حقیقت کسانی را که چنین کنند ابله می پندارند.

استرابو،مورخ یونانی مقیم روم در سده نخست ق.م می گوید

پارسیان مجسمه و معبد برای خدای خویش بنا نمی کنند، اما خورشید، ماه و چهار عنصر آتش، باد، آب، خاک احترام و تفدیس بسیاری در نزد آنها دارد

یکی از خرده هایی که برخی پیرامون مزدیسنی نشمردن هخامنشیان پیش می کشند،یاد نکردن از نام زرتشت در سنگ نوشته های هخامنشی و اختالف در روش تدفین فرمانروایان هخامنشی با مغان و بهدینان است؟

هرودوت گزارش می دهد که مغان درگذشتگان خود را به سنگ می سپردند[آئین استودان گزاری] ولی گروهی دیگر از ایرانیان مرده های خود را یا ماده ای موم مانند پوشانده و سپس دفن می کردند

دیوژن لرسیوس گزارش می دهد که پس از زرتشت دوران درازی تا حمله الکساندر(اسکندر مقدونی) به نجد ایران، مغان پیشوایی دین وی را بر دوش داشتند.

آنچه روشن است در گاتها سخنی پیرامون تدفین مردگان به میان نیامده و در این مورد که پیکر در گذشته را به سنگ بسپارند(استودان) و یا دفن کنند و یا روشی دیگر دستوری نیست. در فرهنگ زرتشتی ریَمن و آلوده شدن بدن زنده گان در اثر لمس پیکر نسا[مرده] و البته سپند شمردن چهار عنصر باد،آب،خاک و آتش سبب میشده تا در تدفین مردگان همواره روشی مد نظر باشد که
.کمترین ناپاکی و گزند را به انسان های زنده و عناصر تشکیل دهنده طبیعت وارد سازد

نقد این سخن که کسانی یک بذر افشانده از پیام زرتشت و باورهای بنیادین مزدیسنا در رها می کنند و گفتمانی درجه چندم از مذهب را دست مایه سخنان خویش می سازند از حوصله ی نوشتار ما خارج است.

شاید طرز به خاک سپاری هخامنشیان به ظاهر از نگاه گروهی بطور مستقیم شبیه آداب مغان و مبتنی بر شریعت زرتشتی نبوده است[که جای بحث بسیار دارد و آن خود نوعی دخمه گذاری است] اما این دلیل بر غیر زرتشتی بودن پادشاهان هخامنشی نیست.

 این ایده که خداوند و حقیقت یکی هستند، یک جهش در اندیشه انسانی بود که نخستین بار توسط زرتشت به جامعه بشری آموزش

داده شد، زمانی که داریوش هخامنشی در سنگ نوشته های خود «اهورامزدا» را بعنوان خالق آسمان و زمین گرامی میدارد، در واقع پیوند نزدیک خود با بینش زرتشت نشان میدهد

در سروده های زرتشت به طور روشنی اهورامزدا تنها حقیقت و آفریننده همه هستی معرفی شده. داریوش در برداشت عقیدتی خویش  به هات ۴۴ از گاتها نظر داشته که زرتشت هستی و هر آنچه در آن است را آفریده، اهورامزدا شمرده و او را آگاه بر همه چیز دانسته است.

داریوش درسنگ نوشته هایش، مغز سخن هات های(۲۱\۳۱) و (۱۳\۳۳) گاتها را نیز به روشنی منعکس ساخته است.

داریوش شاه در نقش رستم می گوید: «خدای بزرگ است اورمزد(اهورامزدا) که زمین را آفرید و سپهر را در باال پدید آورد و انسان را آفرید، که خوشبختی را برای انسان ها ایجاد کرد، که داریوش را شاه کرد، شاهی از شاهان و سرور مردمان بسیار

ای بشر آنچه فرمان اورمزد است نباید بر تو گران آید، راه درست را از دست مده و زور و جبر بکار مبر، همه موفقیت ها و کنش های من، مرهون یاری اورمزد است. اورمزد مرا یاری کرد که آنها را به انجام برسانم. اورمزد مرا حفظ نماید و سرزمین و مملکت .مرا از زیان نگهداری کند.همه اینها را من به توجه اورمزد واگزار می کنم. بشود که او مرا رستگار=[نیک بخت] سازد

ای مردم احکام اورمزد که به شما رسیده ترک مکنید و از راه درستی و راستی رو مگردانید

بیستون(بهستان = بغستان): «داریوش شاه گوید، به توفیق اورمزد من پادشاه هستم. اورمزد این حکومت را به من بخشیده است. این است مملکی که در تسلط من است. به توفیق اورمزد من بر آنها پادشاه شدم آنچه را من به انجام رساندم به تنهایی و به خواست اورمزد بجا آوردم.اورمزد مرا یاری کرد زیرا که من عهد شکن نبودم و دروغگو و ظالم نبودم.خانواده من کار خود را کامل ساختند بوسیله ملتی قانون شناس و بواسطه آنکه دروغ و ظلم را بر افکندند. تو ای کسی که در آتیه در اینجا سلطنت خواهی کرد،دروغگو و سرکش را مپرور بلکه آنها را تباه ساز.



در آرامگاه داریوش بزگ،پروفسور هرتسفلد کتیبه ای کشف کرد که مضمون آن چنین است: «چنین گفت داریوش شاه …» راستی را دوست داشته ام و از ناراستی پرهیز کرده ام.اراده من بوده که هیچ بی عدالتی به یتیم و بیوه زنی نشود و هر گاه در موردی بی عدالتی به یتیمان و بیوه زنان شده باشد اراده من نبوده است.من جدا" دروغگو را تنبیه کرده ام.

در کتیبه های داریوش عالئم بسیار مشخصی وجود دارد که او به مسئله ی (… و او را که زحمت کشیده است به سزا پاداش داده ام وحدت وجود و اصل راستی مداری برخاسته از پیام اشو زرتشت کامال) آشنا بوده و در بسیاری از موارد از سرچشمه های آموزهای آن وخشور سیراب شده.به نسبت افکار خرافاتی رایج در آن روزگار برداشتی که داریوش در کتیبه هایش ارائه می دهد برای آن دوران بی سابقه است حتی دین یهود[با توجه به تقسیم بندی قدمت بخشهای عهد عتیق] در آن دوران دارای چنین مشخصاتی نبوده است.باور به فلسفه ی پوُالریته برخاسته از هستی شناسی زرتشتی که برآیند آن اهمیت زیاد به نظام راستی و مبارزه شدید بر علیه دروغ و سستی و حیله و فریب است.ایمان کامل به اهورامزدا و احکام او،توجه به یتیمان و بیوه زنان و شماتت ستم و بی عدالتی بیانی شبیه به پروسه خلقت در هات(۴۴) گاتها،فقط از پیام اشو زرتشت می توانسته متاثر باشد. دستور دکتر مانکجی دهاال در اثر (Zo-roastrian Civillization) =[تمدن زرتشتی] در این باره به تفضیل سخن گفته و با ستودن روش کشور داری گرانسنگ کوروش و داریوش معتقد است که آنها تحت تاثیر مستقیم آموزشهای زرتشت چنین برخوردی یافتند و سیاست آنان عین دیانتشان بوده است.این مسئله حتی تا بدانجا پیش می رود که داریوش شاه در سنگ نبشته های خویش میزان و معیار تفکیک میان خود و دشمنانش را مقوله ی دین قرار می دهد.چنان که در سطر(ستون) پنجم کتیبه بیستون می فرماید:«آن خوزیان بی وفا بودند،و اهورامزدا از طرف آنان پرستش نمی شد()من) اهورامزدا را می پرستیدم.به خواست اهورامزدا هرطور میل من (بود) همانطور با آنها کردم. آنکه اهورامزدا را بپرستد،چه زنده چه مرده=[چه در عالم گیتی چه در عالم مینو]، برکت=[نیک بختی] از آن او خواهد بود.» مقوله در یک راستا بودن سیاست و دیانت فرمانروایان هخامنشی را در قسمتی از کتیبه دیوان خشایار شاه ترجمه هرتسفلد نیز


نا امنی و نا آرامی حاکم بود پس …می توان مشاهده کرد: «چنین گفت شاه خشایار ،چون من به شاهی رسیدم در این سرزمین ها اورمزد به من کمک کرد.بنا به اراده اورمزد این سرزمین ها را آرام کردم و بجای خود نشاندم.در این سرزمین ها مکانهایی بود که قبال» دیوان پرستش می شدند[دائیودانه = خانه دیو = معبد دیو] من این خانه های دیوان را ویران ساختم و فرمان دادم که دیوان دیگر نباید پرستش شوند[در ترجمه ای دیگر:به اراده اورمزد من آئین دیو پرستی را از ریشه برکندم] آنجا که قبال» دیو پرستش می شد من پرستش اورمزد را اعالم کردم آنچه به برزمن=[برسم] و ارته=[اشه] بد عمل شده بود من درست کردم.[ترجمه ای دیگر:من پرستش اهورامزدا را برقرار کردم مطابق با راستی و آداب شایسته] آنچه را من انجام دادم به اراده اورمزد بود.اورمزد به من کمک کرد تا به انجام این کارها موفق شوم.» کتیبه های این پادشاهان از یک روح عمیق دینی برخوردار است، سخنانی که ردپای معنوی تعالیمی نیرومند در پس آن مشهود است،سخنانی که برای قدرتمندان سومری، عیالمی،آشوری و بابلی بکلی ناآشنا و غریبه بوده است. از آنجایی که نام اهورامزدا اولین بار از جانب اشو زرتشت اعالم شده است و با اتکا به کتیبه های داریوش و جانشینان او که همه جا از اهورامزدا بعنوان خالق و هستی بخش نام برده اند مسلم می نماید که مزدیسنی بوده اند زیرا خداوندی که پاسدار حق و راستی و حقیقت است و دروغگویان و مخالفین راستی را پادافره می دهد تنها اهورامزدا است. داریوش علت توجه و مرحمت اهورامزدا به خود را دعا خواندن و تقدیم قربانی و اجرای مراسمات ماللت آور مخصوص و طوالنی نمی داند بلکه مباحثی را پیش می کشد که از آموزه های اوستایی است: «من عهد شکن،دروغگو،ستمگر و فریبکار نبودم.نه دروغگور را تحمل کردم و نه حاکم ستمگر را،من اینها فقط برداشت کسی میتواند باشد که در آن ادوار تاریک تاریخ با پیام …»مطابق راستی و درستی[اَشه وهیشتا] حکومت کردم روح بخش زرتشت آشنایی یافته باشد. گروهی مطرح می کنند که چرا اگر هخامنشیان مزدیسنی بودند پس نامی از اشو زرتشت در کتیبه های خود نبرده اند؟؟ این که نام اشو زرتشت در کتیبه های شاهان هخامنشی برده نشده است به هیچ وجه دلیل غیر زرتشتی بودن آنها نیست.حتی سالطین مسیحی و بسیار مؤمن قرون وسطی نیز،به پایه گزار دین[عیسی مسیح و یا حتی پائولوس] در اعالمیه های خود کوچکترین اشاره ای نکرده اند و همان طور که امپراتور مشهور هند آشوکا که یک بودایی دیندار و شاه مذهبی مسلم ابدا» جای تعجب نیست که در کتیبه های هخامنشی …بود،نام بودا را فقط یک بار ذکر می کند که آن هم نیاز ادبی و واژگانی است نامی از زرتشت برده نشده زیرا همه انسانهای مومن موفقیت خود را مرهون لطف خداوند قادر متعال می دانند نه پیام آور وی! زیرا پیامبران وسیله و راهنما هستند،نه خود هدف=[حقیقت.] این واقعیت که در هیچ یک از سنگ نوشته های شاهان در این دوران نامی از زرتشت برده نشده چیز خاصی را ثابت نمی کند،حتی در دوران ساسانی که دین مزدیسنی در ایران در اوج شکوه خویش قرار دارد و یگانه کیش رسمی شاهنشاهی است،می بینیم که شاهان کتیبه های خود را با نام اورمزد یکتا آفریدگار هستی آغاز می کنند و نه نام و یاد اشو زرتشت،اغلب آنهایی که روی تاریخ دین زرتشتی تحقیق کرده اند به این نکته ظریف دقت نکرده اند که نام پیامبران در تاریخ در نام خدای ایشان مستتر بوده و با ذکر نام خداوند در گویش آن پیامبر در واقع بطور غیر مستقیم از او نام برده می شود،در سخنان موسی کلیم هللا این یهوه است که متجلی است نه خود وی،همان گونه که در گاتها سخن از عظمت و بزرگی و پاکی اهورامزدا است و زرتشت چون بشری مانند دیگر افراد معرفی شده که از جانب خداوند به او کالمی شیرین و خردی پاک عطا شده تا مردم را به راه خداوند یعنی راستی و درستی دعوت کند.در سراسر گاتها در کلمات این بزرگمرد مزداپرست فروتنی و تواضع آشکار است،در گاتها زرتشت محو در وجود اهورامزدا است،پس نباید انتظار داشت که داریوش و کوروش و دیگر پادشاهان مؤمن مزدا پرست تاریخ ایران در نوشته های خود نام زرتشت را ببرند بخصوص که حدود 10 قرن هم از ظهور آن پاکمرد گذشته بود،آنها با ذکر نام اهورامزدا غیر مستقیم به نام زرتشت اشاره می کنند. اما پیرامون گئومات و ایراد اتهام موبد ستیزی به پادشاهان هخامنشی،اگر داریوش شاه بر علیه مغی دسیسه گر بر خاست که خود را فرزند کوروش نامیده بود،دلیل بر مخالفت او با همه مغان و البته کیش مغان=[دین زرتشتی] نیست )سرکوب مزدک که او هم یک موبد بود بوسیله خسرو قبادان نمی تواند دلیلی بر غیر زرتشتی بودن انوشیروان باشد(،گو اینکه موبدان در دربار هخامنشی و جامعه ایران دارای ارج و احترام خاصی بودند.داریوش همه جا از اهورامزدا کمک می گیرد همان خدایی که مغان پرستنده و ستاینده وی بودند،سیاست هخامنشیان همواره سیاست متمایل به مغان کوروش بوده. اما پیرامون کوروش بزرگ،با توجه به آثاری که از این شهریار دادگر باقی مانده بطور خاص فرمان حقوق بشر وی به خوبی می توان در باره نظریات او قضاوت کرد و تصورات وی را بازسازی نمود ادبیات به کار رفته در آثار به جای مانده از او به ما نشان می دهد که تا چه حد عمیقی،تعلیمات زرتشت در شخصیت این فرمانروای جهانی اثر گذاشته است. پروفسور«مولتن» نظریه آنهای را که با مراجعه به فرمان کوروش بزرگ در بابل و ذکر نام مردوک و دیگر خدایان او را پولیتئست[چند خداگرا] معرفی کرده اند نادرست دانسته و می نویسد:«همان گونه که داریوش به خاطر استمالت تابعین خود از خدایان دیگر نام برده کوروش هم چنین کرده است بخصوص که کوروش در بابل و برای بابلیان سخن می گفته و اصتالحات آنها را به کار برده است»،مولتن حتی کوروش را با نبی بنی اسرائیل داوود مقایسه کرده است که به الوهیت یهوه معتقد بوده ولی در خارج از سرزمین یهود خدمت به خدایان سرزمینهای دیگر را می پذیرفت. هرتسفلد معتقد است که کوروش دادگاه عالی دادخواهی را طبق ایده اوستا بر پا داشت و داریوش هم در وصیت نامه خود بوضوح افکار زرتشت را بازگو نموده است. بخصوص در آنجا که می گوید:«من آنچه را که راست ودرست است دوست دارم و از آنچه نادرست است متنفرم،دلخواه من نیست ک طبقات ضعیف از طبقات زورمند تحمل بی عدالتی این اندیشه و تعلیم زرتشت است. کوروش و داریوش به همان اندازه از پرستش دیوان و بتها متنفر بودند که معلم بزرگشان …»کنند زرتشت،منتها ایشان در جایگاه شاهنشاه مجبور بودند برای اداره یک سرزمین پهناور و در حالی که اکثریت مردمان این سرزمینها را دیویسنا و اصنام پرستان تشکیل می دادند با احساسات مذهبی ملل تابعه خود روش غیر دوستانه ای در پیش نگیرند.ایشان مجبور بودند برای مطیع ساختن آن مردمان به زبان خودشان اشاره ای به خدایانشان کنند.شاید این برداشت پیرامون آنها غلو نباشد اگر بپزیریم هنگام دیکته کردن این قبیل جمالت زیر لب نجوا می کردند:«خدایی نیست جز اهورامزدا و بتهای بی جان این مردمان جاهل داریوش بزرگ مایل بود که هر سرزمینی در باب شرعیات به قوانین عرفی خود متکی …»فقط موجودات واهی هستند باشد)تولرانس مذهبی(. داریوش شاه در سال سوم حکومتش)519 ق.م( به دانایان، جنگجویان و بزرگان مصر دستور داد تا قوانین قدیم مصر را تنظیم و تحریر کنند که این اقدام ده سال به طول انجامید.در سال 458( ق.م( خاخام اعظم بنی اسرائیل به نام عزرا نبی همان گونه که برای …در فلسطین از جانب خشایار شا مامور شد تا پنج کتاب قانون موسی[پنتاتویخ] را برای جامعه یهود تنظیم نماید تمام سرزمین ها با رسوم مختلف پادشاهان هخامنشی تنظیم کتاب احواالت شخصیه و شرعیات را بر پایه آداب مذهبی خودشان تائید می کردند مسلما» می بایست برای ایرانیان هم کتاب احواالت شخصیه تنظیم شده باشد پروفسور «شدر» معتقد است که این ماموریت در زمان داریوش به مغان سپرده شد آنها هم کتاب ارجمند وندیداد[ویدئودات=وی،دئو،دات] را تدوین کردند[این تدوین را باید جدا از نگارش کل اوستا در 2 نسخه بزرگ بر روی پوست گاو و به خط طال دانست.]نگارش کتاب وندیداد در زمان خشایار شاه بپایان رسیده و خشایارشا مستقیما» در کتیبه دیوان خود به آن اشاره کرده است.او در این کتیبه افتخار میکند که دیو پرستی را از ریشه بر کنده است و قانون ضد دیو[اشاره به کتاب وندیداد] اهورامزدا را بر پا داشته است.در زمان خشایار شا(۴۴۱ ق.م)شاهد تحول دیگری نیز هستیم و آن گاهنمای سرزمین ایران است که در آن نام ماههای سال ریشه اوستائی گرفت. ما از ریز جزئیات زندگی داریوش بزرگ و خشایارشا طالع دقیقی در دست نداریم ولی اگر ایشان را تجسم گفتارشان در کتیبه هایی که از آنها بجای مانده بدانیم،باید بپذیریم که ایشان از تمام فرمانروایان تاریخ ایران زرتشتی تر و اخالق گراتر بوده اند و افکارشان را،صادقانه بیان کرده و دیدگاههایش به پیام زرتشت نزدیکتر از افکار سایر حاکمان گذشته ایران است،اعمال کوروش نیز با رفتار های داریوش بسیار شباهت دارد و میتوان نتیجه گرفت که او نیز از پیام زرتشت متاثر بوده ولی چون اطالعات مشروحی از افکار کوروش به ما نرسیده ما فقط می توانیم به قضاوت کلی اکتفا کنیم ولی با توجه به افکار و ادیانی تاریکی که در آن اعصار در اطراف ایران وجود داشته می توانیم با اطمینان بپذیریم که بن مایه های فکری کوروش و داریوش و خشایارشا فقط می توانسته متاثر از آموزه های اشو زرتشت بوده باشد. در پایان این گزیده از کتیبه های «سناخریب» و «آشوربانی پال» پادشاهان آشور که پیرامون تصرف بابل و شوش از سوی ایشان صادر شده است را با متن فرمان کوروش بزرگ خطاب به بابلیان و کالم داریوش شاه در کتیبه هایش خطاب به مردم،مقایسه کنند و خود به قضاوت بنشینید: «شهر ها و خانه ها را از سنگ اول تا سقف ویران ساختم،زیر و رو کردم و با آتش سوزاندم.دیوار ها و حصارها و معابد خدایان و مناره های معابد را از آجر و گل هر چه بود از جا کندم و در نهر آرختو سرازیر نمودم،سراسر شهر به …» «را ویران ساختم ، ویرانی کامل که بدست من انجام شد از یک سیل به مراتب بدتر بود، این خواسته من بود که تحقق یافت یک ماه ده روز خاک سرزمین شوشان را به توبره کشده و به آشور کشاندم،از کشته زن و مردشان تپه ها ساختم،استخوان های پدرانشان را از خاک بیرون کشیدم و همه را جملگی سوزاندم،معبد خدایان بزرگشان که مکانی ممنوعه بود را گشودم و از پی تا سقف نابودش کردم،مزارعشان را سوزاندم سپس دستور دادم بر خاکشان نمک و تخم گون)خارشتر( پاشیدند تا لمیزرع گردد،آوای کشتار و تخریب و سوزاندن …»موسیقی را از سرزمینشان برچیدم و چنان کردم که سرزمینشان محل زندگی حیوانت وحشی گردد
ویران کردن در شمار افتخارات بزرگ این سفاکان تاریخ به شمار می رفت.حامی این ستمگران همواره خدایان دروغین،خودخواه و خشمناکی بودند که بوسیله کاهنانی بی شرم ،فریبکار و سوداگر به خورد بشریت داده می شدند.