استاد فريدون جنيدی
الف)گفتارديگران:
چون ما خاموش نشسته ايم، ميدان براي هرگونه داوري بيگانگان، و پيروان
ايرانی آنان گشاده است، و چنين است که اوستا را که کهن ترين نمونة دفتر و ديوان
جهان است، براي کهن بودن با داستان هومر همزمان مي شمارند!
پرويز ناتل خانلري ميگويد:
«دبيرة اوستايي در هنگام ساسانيان پديدار شده است «متن اوستايي که
اکنون در دست است؛ خط دقيق خاصي است که تنها براي نوشته هاي ديني ساخته شده و زمان
وضع آن را درحدود قرن ششم ميلادي شمرده اند»
مهرداد
بهار مي گويد:«درايران مدرسه ومکتب وجود نداشت»
و نيز همو مي گويد:
«کتب زرتشتي و هم شاهنامه، هر دو، مبتني بر روايات بسيار کهن حماسي اند
که طي اعصار دراز، به صورت شفاهي منتقل مي شده اند، و از اواخر عصر ساساني شروع به
کتابت آنها شده است»
و احمد تفضلي مينويسد: «ايرانيان داراي ادبيات شفاهي بوده اند»
ب)گفتارپيشينيان:
● در کاوشهاي تپه يحيي (کرمان) در لايه VI C که به زمان پنج هزارسال پيش بر مي گردد،19 لوحة خطي کهنتر از خط
سومري پيدا شده است.
شاهنامه در رويدادهاي زمان بهرام گور از پيدا شدن گنجي به نام گنج گاو
آگاهي مي دهد که دبيره اي جدا از دبيره زمان ساساني داشته است که موبدان آنرا دبيرة
هنگام جمشيد شماردهاند.
● ابوريحان بيروني مي نويسد:
«در زمان ما، در«جِي» که يکي از شهرهاي اصفهان است،ازتل هايي که شکافته
شده، خانه هايي يافتند که عدلهاي بسياري از پوست درختي که توزنام دارد و با آن
کمان وسپر را جلد مي کردند، پر بود و اين پوستهاي درخت به کتابت هايي مکتوب بود که
دانسته نشد چيست»
ابن نديم آورده است:
● «درسال سيصدوپنجاه قمري سغي[سقفي؟]خراب گرديد که جايش معلوم نشد.زيرا
از بلند بودن سقف آن گمان مي کردند که توي آن خالي و مصمت است، زماني که فرو ريخت
از آن کتابهاي زيادي به دست آمد که هيچ کس توانايي خواندن آن را نداشت»
● «درکاوشهاي شهر سوخته که به سال1377
به سرپرستي دکتر منصور سجادي انجام گرفت،جمجمهء دختري را يافتندکه از
بيماري هيدروسفالي رنج مي برده است. پزشکان ايراني 4850 سال پيش استخوان پاريتال
راست آن دختر را برداشته اند(کاري که امروز انجام ميشود)تا فشارآب را بر روي مغز
کم کنند.پژوهشهاي پزشکان داوري مي کند که آن دختر چند ماه پس ازآن(عمل جراحي)به
زندگي خود ادامه داده است زيراکه نسجهاي استخواني بريده شدة پيرامون آن ترميم
يافته است وترميم تنها با زنده بودن بيمارانجام مي گيرد»
● از شوش پنج هزارساله لوحـةگليني که خويشکاري(تکليف)دانش آموزان پيدا
شده است که بخش بندي پيرامون دايره را به 6
کمان برابر نشان مي دهدکه نشان دهنده آگاهي شگفت ايرانيان ازنسبت
پرتودايره(شعاع)باشش بر منتظم محاط دردايره است!
از اين برتر لوحه اي ديگر است از
3400 سال پيش خوزستان که پيرامون
دايره را به هفت برمنتظم بخش بندي کرده است ،و اين کارتنها بايستي با بهره گيري از
«فرمول جبري » انجام گيرد! ( .1) (نگاره سوي راست بالا)
دراين لوحه استاد از شاگرد خواسته است که دو«قضيه» هندسي را ترسيم کند.
الف : فاصلهء هر نقطه از نيمساز زاويه با دوضلع زاويه برابر است.
ب:عمود منصف پايه در مثلث دوپهلوبرابر(متساوي الاضلاع) از رأس آن
ميگذرد.
شاگرد
«قضيه»ي نخستين راکشيده است ودر قضية دوم با لرزش دست خط را با فاصله از رأس بسوي
چپ کشيده.
استاد درکنارآن، عمود منصفِ درست را که از رأس ميگذردکشيده وبا دوکارد«قيچي»
نيمي از آن گل را پاره کرده است تادانش آموزان ديگر نتوانند از آن براي خويشکاري هاي آينده سود ببرند! و اين کار
در آن زمان، درست همانند خط زدن مشق امروز کودکان است که از آن دوباره نتوان به
جاي مشق تازه سود برد.
از اين گونه دايره ها که به چند بخش تقسيم ميشوند ، در «خبيس» (شهداد)
کرمان و(گيان ) لرستان و (مارليک)گيلان نيز يافت شده است به نشانه روشن آ نکه اين
آ گاهي ها تنها در خوزستان نبوده ودرهمهء سرزمين ايران پراکنده بوده است و چنين
نگاره ها چند هزار سال پيش از اقليدس (که به گمان اروپائيان پدر هندسهء جهان است.)
در ايران يافت شده است.
داوري:
گمان
غربيان وپيروان ايراني آنان را خوانديد واز اين گسترة شگفت دانش در ايران نيز آگاه
شديد.
اکنون داوري با خواننده است !تنگ چشمي و کوته انديشي در هر کاري
نکوهيده است به ويژه درپژوهشهاي
دانشي !راي آنان بر آنست که سرچشمهء همه چيز را يونان بدانند وانبوه
يافته هاي باستانشناسي را يا از ايران به
درمي برند يا در همين جا نابود مي کنند ،
تا مبادا نياکان آنان، يونانيان ،شاگرد استادان ايراني در شمارآيند.
آموزش درفرهنگستانهاي ايراني:
نخستين آگاهي از رشته هاي آ موزشي در ايران باستان بدست آ مده است ،
آموزش ويژهايست که «سياوخش»را از آن گذراندهاند.
سواري وتيروکمان وکمند عنان ورکيب و چه و چون
وچند
نشستنگه مجلس وميگسار همان باز و شاهين و يوز
و شکار
ز داد و ز بيداد وتخت وکلاه سخن گفتن رزم و راندن سپاه
آموزش نخستين: ورزش وآمادگي جنگي، سواري و به کاربردن ابزارهاي نبرد،
چون شمشير و تير وکمان وکمند وگرز... که ويژة همگان بود.
آموزش دو ديگر : چه و چون و چند :
الف: چه ؟ «چه» در اين سخن به جاي دانش همگاني در آموزش امروز است
زيرا که دانش آموز بايستي بداندکه هر چيز «چه» است ؟ ياچيست ؟
پاسخ به چيستي رويدادهاي پيرامون زندگي مردمان ، همان است که
امروزبدان «دانش » مي گويند.
ب: چون؟ دراين سخن چگونه ؟ وچرا ؟ است.
چراچنين است؟ چگونه چنان رويداد رخ ميدهد؟ اين بخش از دانش را
يونانيان «فلسفه» نام نهادند.
پ :چند؟
چند يا اندازه. دانشي است که ازاندازه وآمار وشمار (رياضيات) سخن مي
گويد.
1 ـ اندازة زمين وساختمانها و بلندا و پهناي هرچيز که امروزه آن را
هندسه مي ناميم.
اندازة
زمين دشتها وکوه ها و رود ها و درياها،در زمان ما جغرافيا خوانده مي شود که واژه
اي فرنگي است، و برابر فارسي آن «زمين نگاري» يا «زمين پيمايي » و مانند اينها است.
اين دانش درپنج هزار سال پيش بدانجا رسيده بود که ايرانيان بدانند
ميانهء جهان شهر زرنگ سيستان است و به همين روي سيستان را نيمروز مي ناميدند ،که
نيمروز نيمهء جهان شناخته شدة باستان است وهنگامي که در همة جهان باستان (ازژاپن
تا ايسلند ) روز باشد، خورشيد بر فراز نيمروز است.
بدينروي ايرانيان در آن هنگام همهء جهان باستان را پيموده بودند که مي
دانستند ميانهء آن کجاست.
اندازة ساختمانها بلندي و پهناي چيزها را از آن دسته از ساختمانها که
از ده هزار وچهارسد سال پيش در گنج درة هرسين کرماشان ،و نيز شهر هشت هزارساله در
تپه زاغة قزوين و چغاميش هفت هزارسالهء خوزستان وشهر سوخته پنج هزار سالهء سيستان
مي توان سنجيد و داوري کرد که ايرانيان چندهزارسال پيش ازيونانيان اندازه اي راکه
امروز هندسه مي ناميم مي دانسته اند.
2 ـ اندازة آسمان و اختران گردش
خورشيد و ماه وستارگان وبرجها، وسالماري و گاهشماري.
اين دانش، دو بخش ميشود : ستاره شناسي (نجوم) ، گاهشماري (تقويم).
سديگر: آن کسان که براي فرمانروايي آموزش مي ديدند ، مي بايستي که
افزون بر جنگاوري و دانشهاي ديگر از دانشهاي ويژه برخوردار باشند
:
الف : داد يا دادگستري
داد گستري نيز يکي ازشاخه هاي دانش آن روزگار بوده است وکساني از
موبدان «دات وَر» خوانده مي شدند که امروز« داور» شان مي خوانيم از اين سخن نيز
روشن مي شود که فرمانروايان مي بايستي افزون بر دانشهاي ديگر از «داد» نيز آگاه
باشند تا به بيداد دست نيازند.
از آيينهاي تخت وکلاه که در همين داستان از آن به نام «هنرهاي شاهان »
نام برده مي شود،سخن گفتن خوب، آواي نرم ، شيوة مهمانداري ازفرستادگان کشورها ،
ونشستن درانجمن سور وچگونگي خوردن خوراک و نوشيدن باده ، آيين شکار ونخجير وسخن
گفتن با سپاهيان وشيوة راندن سپاه وسپه کشي است که امروزه هر يک را دانشي نو مي
شمارند !
دراوستا واژه آموزش فرهنگ آمده است و از اين واژه دو واژة ديگر؛
نخستين هيربد به معني ، آموزگار و شاگرد
وفرهنگ آموز برآمده است.
گونهء پهلوي واژة استاد در زبان پهلوي هيرپت ودر زبان فارسي هيربد است
به معني آموزگار، استاد علوم، و جايي که دانش آموزان ديني درآن آموزش مي ديدند،
هيرپتستان ناميده ميشد. اما آن کسان که آموزش فرا ديني مي ديدند در فرهنگستان به
خواندن مي پرداختند ودرشاهنامه اشاره به چنين جاي شده است.
سپاريد کودک به فرهنگيان کسي کش بود مايه
وهنگ آن
يا
به هر برزني بر دبستان بدي همان جاي آتش پرستان
بدي
همچنين :
فرمان بزرگمهر به پدران براي آموزش فرزندان :
فزودن به فرزند بر، مهر خويش
چو در آب ديدن بود، چهر خويش
ز فرهنگ، وز دانش آمــوخـتن
مجو چاره جز، جانش افروختن
اندرز بزرگمهر به پادشاه براي آموزش فرزندِ شاه و آينده کشور
:
سپردن به فرهنگ فرزند خُرد که گيتي به نادان نبايد سپرد
گفتار ديگر از کارنامه اردشير بابکان است، آنجا که اردوان، اردشير
پانزده ساله را سرزنش ميکند :
«اردشير را به آخور ستوران فرستاد و فرمود که : بنگر که شب و روز از
نزديک ستوران به نخچير و چوگان و فرهنگستان نروی»
مدرکي ديگر که در اين باره هنوز دردست است متني است به زبان پهلوي و
دين دبيره بنام«اندرخويشکاري ريتَکان» (در تکليف دانش آموزان)، که درآن يک دانش
آموز آموز تکاليفي را که دارد برشمرده است وآن يک «انشاء» به زبان امروزي است که
در آن نيز به فرهنگستان به معني آموزشگاه اشاره شده است.
درمدرک
بسيار ارزندة ديگر که خوشبختانه به خط پهلوي موجود است بنام«خسروکواتان وريتک » که
داستان پسري است که فرهنگستان را به پايان رسانيده ازشاهنشاه درخواست «کار» ميکند:
«به هنگام به فرهنگستانم دادند و من در فرهنگ کردن ساخته (آماده)
وشتابنده بودم»
و گزيده اي از آنچه ريدک دربارة آموزشهاي خويش مي گويد چنين است:
خواندنِ اوستا، نويسندگي ،دانش، تاريخ،گويندگي،سواري وکمانوري و نيزه
اندازي وشمشيرزني، چوگان، نواختن چنگ و وَن و بربت و تنبور، کُنار و سرود، و چکامه
و پاي بازي(رقص)، اخترماري و ستاره شناسي،شترنگ ونرد و هشت پاي!
پسانگاه شاه پرسشي چند از وي مي کندکه به ديگرآموزشهاي(مواد درسي)
فرهنگستان ره مي نمايد و روشن مي شود که افزون براينها ، کسي که تا پانزده سالگي
در فرهنگستان آموزش ديده باشد از اين دانشها نيز برخوردار است:
1 ـ آشپزي وخانه داري، گياه شناسي، جانورشناسي، باره شناسي (اسب و شتر و
ستور و چارپايان اهلي)، مي شناسي، باده خواري ،بزم آرايي، خنياگري،رامشگري و...
وگمان مي رود که چنين آموزشها افزون بر دانشها ، همانست که امروز «فوق
برنامه اش» مي خوانيم.
از ميان هنرهاي آموخته شده به خط باريک وخط راز، اشاره شده است واين
خود نشان مي دهدکه هنر خطاطي نيز از جمله هنرهاي موردآموزش بوده است و بزرگمهر نيز
دربارة دانش آموختگان و ويژگيهايي که کار آنان بايد داشته باشد ، به همين نکته
اشاره مي فرمايد:
بلاغت چو با خط فراز آيدش به گفتار و معني نياز آيدش؛
بلفظ آن گزيـندکـه کوتاهـتر بخط آن نويسد که
دلخواه تر
در پندنامهاي که از آذرباد ماراسپندان در يکسد و پنجاه و چهار گفتار
بر جاي مانده است، در گفتار سيزدهم چنين آمده است :
«زن و فرزند خويشتن (را) جدا از فرهنگ مَهِل (مگذار) که بر تو تيمار و
رنج گران نرسد.»
امروز روشن است که دانشگاه گنديشاپور پس از اسلام نيز پايدار ماند و
دانشمندان در آنجا به آموزش ميپرداختند و
اين پايداري چندان به درازا کشيد که استادان تازه بدانجا ره يافتند و چون از
دفترهاي پيشين اندکي نمانده بود، آنان روي به دفتريونانيان کردند و شيوه هاي انديشه
ودانش يوناني در آن دانشگاه روايي يافت. چنانکه تا کنون نيز از چنگ آن رهايي
نيافتهايم.اما انبوه دانشمندان ايراني که پايه گذاران جبرومثلثات ولگاريتم ونجوم
به شيوه برتر، که چشم به يونان ندوخته بودند ،تا سده هاي چهارم وپنجم آسمان دانش ايران وجهان را ستاره باران کردند.