گفتگویی با موبد فریبرز شهزادی
جمشید جمشیدی
موبد فریبرز شهزادی سپید می پوشد و سپید بر سر می گذارد. همیشه لبانش خندان است و با خوشرویی اوستا میخواند و آموزه های اشوزرتشت و گاتها را به دیگران انتقال میدهد. او دوست داشتنی است و مهربان و می داند که با هر فردی و در هر سن و گروهی چگونه ارتباط برقرار کند. با موبد فرهیخته به روش زوم با توجه به شرایط کرونا به گفتگو نشستم که گقتنیها را در زیر از زبان خودشان می خوانید.
در ابتدا از موبد خواستم کمی در مورد
خانواده خود گفتگو کند
پدر من روانشاد موبد سهرابِ موبد خدامرادِ موبد دینیارِ موبد وفادار فیروزگری بوده و مادر بزرگ من روانشاد گوهر شهزادی دختر موبد خدادادِ موبد رستم بوده است. مادرم روانشاد گلستان دخت روانشاد خدارحمِ خسرو زین آبادی دهمبود و روانشاد مهربانو زین آبادی بوده است.
پدر من در محله دستوران یزد متولد شده و در سن ۹ سالگی به مومبای هند و نزد پدرش موبد خدامراد که به کار موبدی در آنجا مشغول بود، رفت.
پدرم در آنجا دیپلم خود را گرفت و نوزوت هم شد و همراه با بامَسَم کارهای موبدی هم می کرد. در سن ۲۴ سالگی به
ایران برگشت و پس از انجام خدمت سربازی که در تهران انجام داد به مومبای هند بازگشت و همراه و درکنار پدرش به کار موبدی پرداخت.
پدر من برای انجام مراسم دینی به شهر نَشیک که نزدیک مومبای است می رود و در آنجا با مادرم گلستان آشنا می شود و سپس در سال ۱۹۴۳
با هم ازدواج می کنند. ایشان در همان سال از کار موبدی بیرون آمد و با کمک پدر همسرش رستورا ن را در شهر نَشیک خرید و به اداره آن پرداخت.
در سال ۱۹۶۰
پس از درگذشت بامَسَم موبد خدامراد، پدرم بنا به درخواست زرتشتیان جایگزین پدرش می شود و به مومبای بر میگردد و در دَرِ مِهر آنجا تا سال ۱۹۸۰
که فوت می کند، به کار موبدی وخدمت به زرتشتیان ادامه می دهد.
من در سال ۱۹۴۷
در نَشیک بعد از برادرم روانشاد موبد منوچهر و قبل از خواهرم دکتر مهربانو زاده شدم. من
و پدرم همیشه این آرزو و باور را داشتیم که باید ایرا ن بمانیم و با فرهنگ آن رشد کنیم. پدر
من با اینکه فرزندانش در هند متولد شده بودند و میتوانستند به عنوان شهروند هندی شناخته شوند، ولی هیچگاه اقدامی برای گرفتن پاسپورت هند انجام نداد و ما را همواره با فرهنگ ایرا ن آشنا می کرد.
موبد گرامی، چرا نام فامیلی شما با نام فامیلی پدر بزرگ و عمویتان موبد مهربان فیروزگری متفاوت است؟
این پرسش را افراد زیادی از من پرسیده اند و در جواب باید بگویم، وقتی شناسنامه
در ایران
مرسوم شد، شناسنامه را فقط به مرد سرپرست خانواده می دادند. بامس من موبد خدامراد فیروزگری در هند بود و به این خاطر دایی پدرم، موبد اردشیر برای
خانواده ما با اسم فامیل خودش که شهزادی بود شناسنامه گرفت، اما وقتی عموی من موبد مهربان متولد شد، بامس خدامراد ایران بود و شناسنامه او را فیروزگری گرفت.
کمی از دوران کودکی و نوجوا نی خود بگویید
من به مدرسه زرتشتیان پارسی به نام Boys Town رفتم و در سال ۱۹۶۴ دیپلم خود را گرفتم. در تابستان ۱۹۶۵ با مراسم خاص و سخت مَرتاب شدم و به درجه موبدی رسیدم. برای رسیدن به درجه موبدی باید سه دوره، نُه روزه را همراه با آیین خاصی به یسنا خوانی میپرداختم و در این دوره با هیچکس به جز موبدی که به همراه من اوستا خوا نی می کرد، در تماس نبودم. به این دوره های نه روزه نُشوِه رفتن می گویند، پس ازگذراندن این دوره به درجه اِرواد رسیدم. پس از گذشتن چند ماه، یک دوره نه روزه دوباره نشوه رفتم و در این دوره باید وندیداد را می خواندم و پس از گذراندن این دوره به سمت موبدی رسیدم.
بین سال های ۱۹۶۴
تا ۱۹۷۰
بیشتراز ۲۰۰ مراسم دینی از جمله سدره پو ش، گواه گیری، جَشَن خوا نی و گهنبار برگزار کردم و همزمان هم به ادامه تحصیل پرداختم.
در سال ۱۹۶۸
لیسانس میکروبیولوژی خود را گرفتم و در سال ۱۹۷۰
پس از گذراندن دوره دو ساله در مدرسه جمشید پور که متعلق به تاتا بود لیسانس مدیریت خود را گرفتم. در سال ۱۹۷۰
با کمک برادرم روانشاد موبد منوچهر به آمریکا رفتم و فوق لیسانس MBA را از دانشگاه مارکت شهر میلواکی دریافت کردم.
در امریکا با همسرم بانو منیژه پارسی آشنا شدم و با هم ازدواج کردیم.
از این پیوند همسری دو فرزند دارم. پسر بزرگ
من دکترفرهنگ است که همراه با همسرش دکترسیما دندان پزشک هستند و یک فرزند به نام نوا دارند. فرزند دیگر من آرش است که مدیر فروش یک شرکت تولیدی و پخش می باشد و همسرش نیکی می باشد و دارای دو فرزند به نام های امان و کیلی می باشد.
از سرگرمی های من و همسرم پس از بازنشستگی
من، نگهداری
و گذراندن وقت با نوه های عزیزمان است و همچنین خیلی هم به گوشه کنار دنیا به سفر می رویم.
آیا شما به ایران رفته اید؟
بله اولین بار وقتی شش سالم بود به همراه خانواده و از راه دریا به ایران و شهر یزد رفتم و در آنجا به همراه برادرم سدره پوش شدم.
بار دوم در سال ۱۹۷۲
پس از اتمام تحصیلم در آمریکا، همرا با همسرم به تهران رفتم. در آنجا ابتدا دو سال به خدمت سربازی رفتم و در سال ۱۹۷۴
با درجه ستوان دومی آن را به پایان رساندم.
بعد از پایان دوره سربازی در شرکت بلبرینگ ایرانیان با سمت معاون مدیرعامل مشغول به کار شدم و پس از نه ماه با عنوان مدیر عامل در شرکت داروی سِرل استخدام شدم و تا سال ۱۹۷۸ که
به همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کردم در آن شرکت کار میکردم.
پس از مهاجرت به امریکا به چه کاری مشغول شدید؟
تا سال ۱۹۸۱
که منتظر گرین کارت و درست شدن کار مهاجر ت خودم و خانواده بودم، در یک فروشگاه مشغول به کار شدم و سپس دریک شرکت داروی با سمت نمایند گی فروش استخدام شدم.
در این دوره کارم که تا سال ۲۰۰۹
به طول کشید، در تمام دوران کار کردن همیشه بیین
پنج تا
ده درصد بهترین نماینده فروش شناخته می شدم و به خاطر این موفقیت هایم جایزه و تقدیرنامه های زیادی گرفتم. در سال ۲۰۰۹
از شرکت Schering-Plough Pharmaceuticals باز نشسته شدم.
با توجه به اینکه شما موبد بودید و تازه زرتشتیان زیادی مهاجرت به امریکا را شروع کرده بودند، شما چه کارهایی را انجام دادید؟
در سال ۱۹۸۸ به همراهی چند تن از موبدان سخت کوش، کنکاش موبدان شمال امریکا را بنیاد نمودیم.
اکنون هم هموند ارشد و دایم انجمن موبدان پارسی شمال آمریکا NAMC هستم.
من با توجه به نیاز آشنای و فراگریی گاتها و آموزه های دین زرتشت توسط کودکان، نوجوانان و جوانان زرتشتی، شروع به آموزش آنها نمودم.
این آموزشها را از دهه سال ۱۹۸۴
در سالن بولینگ و مینی گلف به صورت هفتگی و با همراهی و یاری دوستان و علاقمندان آغاز نمودم. استفاده از این مکان ها سبب می شد که بچه همزمان با آموزش دینی بتوانند با دیگر دوستانشان و خانواده ها وقت تفریح هم داشته باشند.
بعد از گشایش مرکز زرتشتیان کالیفرنیا من آموزش به بچه ها را در آنجا به طور مداوم ادامه دادم.
با توجه به گسترش جامعه زرتشتی و پراکند گی آنها برای آشنا کردن نوجوانان و جوانان با دین زرتشتی و ایجاد همازوری بین آنها کمپ های چند روزه ای را برنامه ریزی کردیم که اولین دوره آن در سال ۱۹۹۵
در سن خوزه با همراهی چند نفر از دلبستگان هازمان زرتشتی شروع کردیم و این کمپ که محبوبیت زیادی هم برخوردار بود تا سال ۲۰۰۸ ادامه داشت و اکنون هم پس از یک وقفه کوتاه به وسیله چند تن از دوستان دیگر کمپ هر سال برگزار می گردد.
بعد از شروع این کمپ و موفقیت آمیزبودن آن، در ایالتها و شهرهای دیگر هم این نوع کمپ با الگوی اجرا شده توسط من راه اندازی شد، که من هم به آنها یاری می رساندم. این مدل کمپ در شیکاگو، هوستون، دالاس،مریلند، تورنتو و ونکوور با همراهی من در چندین دوره برگزار گردید و خوشبختانه همچنان در خیلی از شهرها ادامه دارد.
من در کنگره های جها نی زرتشتیان، کنگره جوانان زرتشتی و در تعداد زیادی سمینار ارایه مقاله و سخنرانی کرده ام که می توانم از برنامه های که در هنگ کنگ، تورنتو، مونتریال، هوستون، ونکوور، دالاس، نیو جرسی و شهرهای مختلف کالیفرنیا بوده، نام ببرم.
شما برای گسترش دین زرتشت چه کارهایی انجام می دهید؟ آینده و پایداری این دین کهن را چگونه می بینید؟
همیشه آماده به خدمت به زرتشتیان بوده و هستم. همواره
برای اجرای مراسم دینی و آموزش دین پیشقدم هستم و تا آنجای که توانایی دارم به این کار ادامه می دهم.
این دین زرتشت که نیاکان من با جانفشانی و سختی آن را نگهداری کرده اند و به من و همه ما زرتشتیان رسیده را باید با پرورش نسل آینده و آموزش به آنها، حفظ و گسترش دهیم.
باور من این است که دین زرتشتی و آموزه های اشوزرتشت همواره ادامه خواهد داشت و هیچگاه از بین نخواهد رفت و تا یک زرتشتی راستین بر روی زمین است، این دین هم پایدار خواهد ماند و من هم تا نفس دارم از آن نگهداری و برای گسترش آن کوشش و تلاش میکنم.
موبد شهزادی در آخر از همه افرادی که او را برای گسترش دین زرتشت، چاپ و نوشتن
کتاب یاری نموده اند، سپاسگزاری نمود.
موبد فریبرز شهزادی کتاب های را
هم به زبان انگلیسی نوشته اند که در زیر با آنها آشنا می شوید.
Khordeh Avesta - Prayer Book in English script
covering Koshti prayers, Niyayeshes and Yashts
Khordeh Avesta - 3 Prayer Tapes covering Koshti
prayers, Niyayeshes and Yashts
Illustrated Book – “Story of Our ”Zoroastrian religion
Illustrated Book – “I
am Ready for ”my Sedreh-Pushi
Ahunavaiti Gatha Interpretation
Book and Tapes
Basic Textbook on the Zoroastrian Religion
Digital copies of Khordeh Avesta, Gathas Zoroastrian
Religion Education
Notes on Zoroastrianism 101, 201, 301 and 401